ای دل بگو که بر سر پیمان کیستی؟
ای دل بگو که بر سر پیمان کیستی؟
ای سر نگاه کن که به دامان کیستی؟
دل خانهی علیست، مده خانه را به غیر
سلمان از آن اوست، تو سلمان کیستی؟
از آسمان ماذنهها، صبح و ظهر و شام
باری بگو اذان که تو از آن کیستی؟
صفین را مرور کن از نهروان بپرس
ای موج جهل! حاصل قرآن کیستی؟
از پینهی میان دو ابروی شمر نه!
از خود سوال کن که مسلمان کیستی؟
ای دوزخ آه، شعلهی سوزان چیستی
باغ بهشت، جلوهی رضوان کیستی
دین را که گفتهاند جز آئین عشق نیست
ای عشق، از حرارت ایمان کیستی؟
نور حسین، نور فروزان کبریاست
آخر یزید! در پی کتمان کیستی؟
دنیا مصاف روز و شب حق و باطل است
در این میانه گوش به فرمان کیستی
یا صاحب الزمان، ز که پرسم نشانیات
یوسف! اسیر غربت زندان کیستی
باز این چه شورش است که از داغ جد توست
در سیل اشک سر به گریبان کیستی؟
ای میزبان مجلس سوگ محرمش
در بزم روضههاش، تو مهمان کیستی؟
میپرسم از زیارت ناحیه روز و شب
گریان چیستی و پریشان کیستی؟
از آب هم مضایقه کردند کوفیان
آه ای فرات تا ابد عطشان کیستی؟
تیر سه شعبه هیچ نپرسیدی از خودت
راهی به سوی حنجر بی جان کیستی؟
ای روضهی کبود به خون غرقه در غروب
سرخی روی صورت طفلان کیستی؟
زینب رسیده بود به گودال قتلگاه
ای خون و خاک، پیکر عریان کیستی؟
قبل از فرود آمدن ای چوب خیزران
از خود بپرس بر لب و دندان کیستی؟
شاعر: محمد رسولی
ای سر نگاه کن که به دامان کیستی؟
دل خانهی علیست، مده خانه را به غیر
سلمان از آن اوست، تو سلمان کیستی؟
از آسمان ماذنهها، صبح و ظهر و شام
باری بگو اذان که تو از آن کیستی؟
صفین را مرور کن از نهروان بپرس
ای موج جهل! حاصل قرآن کیستی؟
از پینهی میان دو ابروی شمر نه!
از خود سوال کن که مسلمان کیستی؟
ای دوزخ آه، شعلهی سوزان چیستی
باغ بهشت، جلوهی رضوان کیستی
دین را که گفتهاند جز آئین عشق نیست
ای عشق، از حرارت ایمان کیستی؟
نور حسین، نور فروزان کبریاست
آخر یزید! در پی کتمان کیستی؟
دنیا مصاف روز و شب حق و باطل است
در این میانه گوش به فرمان کیستی
یا صاحب الزمان، ز که پرسم نشانیات
یوسف! اسیر غربت زندان کیستی
باز این چه شورش است که از داغ جد توست
در سیل اشک سر به گریبان کیستی؟
ای میزبان مجلس سوگ محرمش
در بزم روضههاش، تو مهمان کیستی؟
میپرسم از زیارت ناحیه روز و شب
گریان چیستی و پریشان کیستی؟
از آب هم مضایقه کردند کوفیان
آه ای فرات تا ابد عطشان کیستی؟
تیر سه شعبه هیچ نپرسیدی از خودت
راهی به سوی حنجر بی جان کیستی؟
ای روضهی کبود به خون غرقه در غروب
سرخی روی صورت طفلان کیستی؟
زینب رسیده بود به گودال قتلگاه
ای خون و خاک، پیکر عریان کیستی؟
قبل از فرود آمدن ای چوب خیزران
از خود بپرس بر لب و دندان کیستی؟
شاعر: محمد رسولی
نظرات