هزار جمعه گذشت
کویر تشنه شدم بی تو ای سحاب بیا
تمام زندگی ام بی تو شد سراب بیا
هزار جمعه گذشت و نقاب نگشودی
به جان فاطمه این جمعه بی نقاب بیا
مباد آنکه بیایی و مرده باشم من
شتاب کن که أجل می کند شتاب بیا
گذشت عمر و ندیدم تو را به بیداری
کرامتی کن و امشب مرا به خواب بیا
به کوچه کوچه شهرم ز خون دل همه شب
برای آمدنت ریختم گلاب بیا
گناه من ره دیدار بسته بر رویت
تو بهر دیدن من از ره ثواب بیا
غروب جمعه شود بی تو روزهای دلم
به صبح جمعه ی من! قرص آفتاب! بیا
به دردهای به حیدر نگفته ی زهرا
به ناله های سحرگاه بوتراب بیا
به سینه ای که شکسته از سم ستور قسم
به صورتی که شد از خون سر خضاب بیا
سرشک دیده میثم به سیل شد تبدیل
هنوز ناله او مانده بی جواب بیا
شاعر: استاد غلامرضا سازگار
تمام زندگی ام بی تو شد سراب بیا
هزار جمعه گذشت و نقاب نگشودی
به جان فاطمه این جمعه بی نقاب بیا
مباد آنکه بیایی و مرده باشم من
شتاب کن که أجل می کند شتاب بیا
گذشت عمر و ندیدم تو را به بیداری
کرامتی کن و امشب مرا به خواب بیا
به کوچه کوچه شهرم ز خون دل همه شب
برای آمدنت ریختم گلاب بیا
گناه من ره دیدار بسته بر رویت
تو بهر دیدن من از ره ثواب بیا
غروب جمعه شود بی تو روزهای دلم
به صبح جمعه ی من! قرص آفتاب! بیا
به دردهای به حیدر نگفته ی زهرا
به ناله های سحرگاه بوتراب بیا
به سینه ای که شکسته از سم ستور قسم
به صورتی که شد از خون سر خضاب بیا
سرشک دیده میثم به سیل شد تبدیل
هنوز ناله او مانده بی جواب بیا
شاعر: استاد غلامرضا سازگار
نظرات