مادری کن باز برامون
توو شبهای پر از غوغای جنگ
امیدامون که میشد ناامید
یکی میگفت بگید یا فاطمه
یهو نور امیدی میرسید
یا زهرای، بسیجیا/ چقدر گره، که وا میکرد
کافی بود که، مادر ما/ به جمعمون، نگاه میکرد
وقتی که یه، نوجوونی/ فاطمه رو، صدا میکرد
مث شبای شلمچه/ مث غروبای مجنون
ما هنوزم توی جنگیم/ مادری کن باز برامون
تا پرسیدم پلاکاتون کجاست
یکی گفت مونده توی سنگرم
بهش گفتم چرا؟ با گریه گفت:
مگه معلومه قبر مادرم؟
یا فاطمه، ببین چقدر/ جَوون برا، تو جون دادن
اونهایی که، با خونشون/ غم تو رو، نشون دادن
یاد ما باش، به حق این/ مادرا که، جَوون دادن
نمیره از خاطر ما/ هنوزم اون عهد و پیمون
ما هنوزم توی جنگیم/ مادری کن باز برامون
به عشق تو که بین کوچهها
شکست پهلوت و قد تو خمید
حسینیها توو غزه توی شام
دارن میجنگن و میشن شهید
یا فاطمه، دعایی کن/ برای ما که بیکسیم
یاد ما باش، که بی دعات/ به کربلا نمیرسیم
تا وقتی که، شهید نشیم/ توو این جهان توو قفسیم
میون این شهر غمگین/ داره میمیره دلامون
ما هنوزم توی جنگیم/ مادری کن باز برامون
شاعر: رضا یزدانی
امیدامون که میشد ناامید
یکی میگفت بگید یا فاطمه
یهو نور امیدی میرسید
یا زهرای، بسیجیا/ چقدر گره، که وا میکرد
کافی بود که، مادر ما/ به جمعمون، نگاه میکرد
وقتی که یه، نوجوونی/ فاطمه رو، صدا میکرد
مث شبای شلمچه/ مث غروبای مجنون
ما هنوزم توی جنگیم/ مادری کن باز برامون
تا پرسیدم پلاکاتون کجاست
یکی گفت مونده توی سنگرم
بهش گفتم چرا؟ با گریه گفت:
مگه معلومه قبر مادرم؟
یا فاطمه، ببین چقدر/ جَوون برا، تو جون دادن
اونهایی که، با خونشون/ غم تو رو، نشون دادن
یاد ما باش، به حق این/ مادرا که، جَوون دادن
نمیره از خاطر ما/ هنوزم اون عهد و پیمون
ما هنوزم توی جنگیم/ مادری کن باز برامون
به عشق تو که بین کوچهها
شکست پهلوت و قد تو خمید
حسینیها توو غزه توی شام
دارن میجنگن و میشن شهید
یا فاطمه، دعایی کن/ برای ما که بیکسیم
یاد ما باش، که بی دعات/ به کربلا نمیرسیم
تا وقتی که، شهید نشیم/ توو این جهان توو قفسیم
میون این شهر غمگین/ داره میمیره دلامون
ما هنوزم توی جنگیم/ مادری کن باز برامون
شاعر: رضا یزدانی
نظرات