عظمت و وفاداری « بُریر بن خُضَیر مِشْرَفی هَمْدانی»
«هَمْدان» قبیلهای در یمن است که افراد آن «هَمْدانی» خوانده میشوند. حضرت امیرالمؤمنین در مدح قبیله «هَمْدان» فرموده است : اگر دربان بهشت باشم، قطعا به هَمْدان خواهم گفت: با سلام و امنیت وارد شوید.
این شهید، علاوه بر شرافت شهادت و تسلیم در برابر خداوند، از منظر امامیه، علمای رجال، محدثان و مورخان حتی اهل سنت ثقه بوده و همگان در جلالت شان و جایگاه بلند و اهمیت زیاد او اتفاق نظر دارند. چرا چنین نباشد؟ در حالی که او خواص یاران امیرالمؤمنین و امام حسین و امام حسین علیهم السّلام است. همچنین او از راویان حدیث است و کتابی با عنوان «الاحکام و القضایا» دارد که آن را از امیرالمؤمنین و امام حسن علیهما السّلام روایت کرده است.
او از زمره تابعان بود؛ فردی شجاع، عابد و قاری قرآن بود. و از بزرگان قاریان محسوب میشد؛ تا جایی که گفته شده او در علم قرائت از تمام همعصران خویش جلوتر بود. او همچنین از بزرگان کوفه بود و در آن شهر سکونت داشت. وقتی جریان امام حسین علیه السّلام را شنید از کوفه خارج شده و در طلب امام حسین به سمت مکه آمد. به آن حضرت ملحق شد و همراه آن حضرت بود تا اینکه امام علیه السّلام وارد کربلا شد.
در کربلا موضع گیری¬ها، جریانات و موعظههایی دارد که از آن جمله است: پس از یکی از خطبه های امام حسین علیه السّلام چنین گفت: به خدا سوگند اى پسر پيامبر! خداوند بر ما منّت نهاده كه در پیشگاه تو نبرد كنيم و بدنهاى ما در راه تو قطعه قطعه گردد، بدان اميد كه جدّ تو در روز قيامت، شفيع ما باشد . این قومی که پسر دختر پیامبرشان را وانهاندند رستگار نمی شوند، اف بر آنان باد! در آن روزی که با اندوه واویلا میگویند، چه عذابی را ملاقات خواهند نمود!
یکی دیگر از مواضع او در کربلا، جریان منازعه او با ابی حرب سَبیعی است. طبری چنین نقل کرده است که گفت: هنگامى كه شب (عاشورا) فرا رسید، امام حسين عليه السّلام و يارانش، تمام شب را به نماز و استغفار و دعا و راز و نياز و تضرع ايستادند. سوارانى از دشمن كه نگهبانى ما را مىدادند، بر ما گذشتند، در حالى كه امام حسين عليه السّلام این آیه را تلاوت مىكرد: «وَ لا يَحْسَبَنَّ الَّذينَ كَفَرُوا أَنَّما نُمْلي لَهُمْ خَيْرٌ لِأَنْفُسِهِمْ إِنَّما نُمْلي لَهُمْ لِيَزْدادُوا إِثْماً وَ لَهُمْ عَذابٌ مُهين، ما كانَ اللَّهُ لِيَذَرَ الْمُؤْمِنينَ عَلى ما أَنْتُمْ عَلَيْهِ حَتَّى يَميزَ الْخَبيثَ مِنَ الطَّيِّبِ ».
« و كسانى كه كفر ورزيدند گمان نكنند كه آنچه به آنها مهلت مىدهيم به خير آنهاست، جز اين نيست كه مهلتشان مىدهيم تا (متذكر شوند لكن نتيجه اين مىشود كه) بر گناه (خويش) بيفزايند، و براى آنها عذابى خواركننده است. داوند بر آن نيست كه مؤمنان را بر اين حالى كه شما بر آنيد (مؤمن و منافق به هم مخلوطيد) واگذارد تا آنكه پليد را از پاك (به واسطه وحى بر پيامبر يا به آزمايشهاى گوناگون) جدا سازد».
يكى از سواران لشکر دشمن که نگهبان بر ما بود، این آيه را شنيد و گفت: به خداى كعبه سوگند، ما پاكيزگانيم و از شما جدا گشتهايم. او را شناختم و به بُرَير بن خُضَير گفتم: مىدانى اين كيست؟ گفت: نه. گفتم: اين، ابو حرب عبد اللّه بن شَهر سَبيعى است.. بُرَير بن خُضَير به او گفت: اى فاسق! آیا خداوند، تو را از پاكيزگان قرار داده؟! او به بُرَير گفت: تو كيستى؟ گفت: من بُرَير بن خُضَير هستم. او گفت: انا لله...! بر من سخت است! به خدا سوگند، هلاك مىشوى! به خدا سوگند اى بُرير هلاك مىشوی! بُرَير گفت: اى ابو حرب! آيا مىخواهى از گناهان بزرگت به درگاه خدا، توبه كنى؟ به خدا سوگند، ما پاكيزگانيم و شما، آلودگانيد! ابو حرب [به استهزا] گفت: و من، از گواهانِ بر اين موضوع هستم! سپس همدیگر را سب کردند.
در برخی از تواریخ آمده است: شمر با صدای بلند گفت: به خدا سوگند ما پاکیزگانیم. بریر گفت: ای دشمن خدا آیا گمان باطل داری که تو از پاکیزگانی و پسر دختر پیامبر خدا و برادران و فرزندانش از آلودگانند؟ به خدا قسم تو نفهمی هستی که در آتش جهنم جاودان هستی. شمر گفت: ای بریر هر چه میخواهی بگو که بدون شک فردا کشته خواهی شد. بریر گفت: آیا مرا به قتل تهدید میکنی؟ به خدا سوگند شهادت همراه با امام حسین علیه السّلام نزد من محبوب تر از زندگی است. به خدا قسم که شما از شفاعت جدّ او محروم هستید و در جهنم مخلَّد خواهید بود. امام حسین علیه السّلام به بریر فرمود: رهایشان کن. تو مانند مومن آل فرعونی که فرعونیان را نصیحت کرد ولی سودی به حال ایشان نداشت. ما به قضای الهی راضی هستیم. بریر بعد از فرمایش امام بازگشت.
یکی دیگر از جریانات مربوط به بریر در کربلا، هنگامی است که مردم کوفه را موعظه میکرد. در بحارالانوار به نقل از محمد بن ابیطالب آمده که:
مرکب امام حسین علیهالسّلام را براي ایشان آوردند. آن حضرت بر اسب نشست و با چند تن از اصحابش به سوى لشكر دشمن آمد. بُرَير بن خُضَير جلوى ايشان بود. امام حسين عليه السّلام به او فرمود: «با اينان سخن بگو». بُرَير، پيش رفت و به آنان گفت: اى مردم! از خدا پروا كنيد كه باقى مانده گرانقدر پيامبر صلى الله عليه و آله، به ميان شما آمده است و اينان فرزندان و خاندان و دختران و حرمِ (نزديكان) او هستند. نظر و دليلتان را بياوريد و بگوييد كه مىخواهيد با آنان چه كنيد؟ گفتند: مىخواهيم كه آنان را در اختيار امير عبيد اللّه بن زياد بگذاريم تا درباره ايشان، نظر دهد.
بُرَير گفت: آيا راضى نمىشويد كه آنان به همان جايى كه از آن آمدهاند باز گردند؟ واى بر شما، اى كوفيان! نامههايى را كه براى آنان فرستاديد و تعهّدهايى را كه از جانب خود به ايشان داديد و خدا را بر آن شاهد گرفتيد، فراموش كردهايد؟ واى بر شما! خاندان پيامبرتان را دعوت كرديد و ادّعا كرديد كه جانتان را براى آنان فدا مىكنيد؛ امّا چون نزد شما آمدند، آنان را در اختيار عبيد اللّه گذاشتيد و آب جارى فرات را از آنان باز داشتيد. پس از محمّد صلّى الله عليه و آله با ذريّهاش چه بد رفتار كرديد. شما را چه مىشود؟! خداوند روز قيامت شما را سيراب نكند! چه بد قومى هستيد شما! برخى از آنها به او گفتند: اى مردک! ما نمىدانيم كه چه مىگويى. بُرَير گفت: حمد و سپاس مخصوص خدايى است كه بصيرتم را در باره شما افزون كرد. خدايا! من از كردار اين گروه به سوى تو بيزارى مىجويم. خدايا! ميانشان درگيرى و هراس بينداز، تا تو را خشمگين بر خودشان ملاقات كنند. آنان، به سوى او تيراندازى كردند و بُرَير به عقب بازگشت.
یکی دیگر از جریانات مربوط به بریر در کربلا، مباهله او با یزید بن معقل است. در بحار الانوار و سایر منابع چنین آمده است: بعد از حر بن یزید ریاحی، بُرَير بن خُضَير هَمْدانى به ميدان آمد، در حالى كه چنین رجز میخواند:
من، بُرَيرم و پدرم، خُضَير بود؛ شيرى كه ديگر شيران را با غُرّشش مىترساند. نيكوكاران، خير را در ما مىشناسند. شما را [با شمشير] مىزنم و در اين كار، زيانى نمىبينم. اين گونه است انجام دادن كار خير از بُرَير. او به دشمن حمله میکرد و میگفت: ای قاتلان مؤمنان! به من نزدیک شوید. ای کشندگان فرزندان اهل بدر به من نزدیک شوید. ای قاتلان فرزندان و خاندان باقی مانده رسول خدا به من نزدیک شوید.
او قاری ترین مردم زمان خویش بود. پیوسته با آنان میجنگید تا اینکه 30 نفر از ایشان را کشت، مردی به نام یزید بن مَعقِل برای مبارزه با او به میدان آمد و به بریر گفت: شهادت میدهم که تو از گمراهان هستی. بریر به او گفت: بیا تا از خدا بخواهیم که دروغگوی ما را لعنت کند و از او بخواهیم که هر کدام از ما که بر حق است، دروغگو را به قتل برساند. سپس به یکدیگر حمله کردند.
ازدی میگوید: يزيد بن مَعقِل از قبيله بنى عَميرَة بن ربيعه كه با تيره بنى سَليمه از قبيله عبد قيس همپيمان بودند، بيرون آمد و گفت: اى بُرَير بن خُضَير! آنچه كه خدا براى تو خواسته است را چگونه مىبينى؟ برير گفت: به خدا سوگند كه براى من خوبى خواسته است و براى تو بدى! يزيد گفت: دروغ مىگويى، در حالى كه پيش از اين دروغگو نبودى. آيا به ياد مىآورى كه در محلّه بنى لَوذان، با هم مىرفتيم و تو مىگفتى: عثمان بن عفّان بر خود ستم كرد و معاوية بن ابى سفيان گمراه و گمراهكننده است و بى ترديد پيشواى هدايت و حقيقت، على بن ابى طالب است؟ بُرَير گفت: گواهى مىدهم كه اين، نظر و گفته من است. يزيد بن مَعقِل به او گفت: من، گواهى مىدهم كه تو از گمراهان هستى. بُرَير بن خُضير به او گفت: اگر موافقى با همديگر مُباهله كنيم و خدا را بخوانيم تا دروغگو را لعنت كند و هر كدام را كه بر باطل هستيم بكُشد. سپس بيرون بيا تا با هم تن به تن بجنگيم. هر دو بيرون آمدند و دستانشان را به سوى خداوند بلند كردند و از او خواستند كه دروغگو را لعنت كند و آن كه بر حق است ديگرى را كه بر باطل است، بكُشد. سپس در برابر يكديگر ايستادند و به نبرد با هم پرداختند و دو ضربه به هم زدند. يزيد بن مَعقِل، ضربهاى آرام به بُرَير بن خُضَير زد كه آسيبى به او نرساند و بُرَير بن خُضَير نيز ضربهاى به او زد كه كلاهخود او را شكافت و تا مغز سرش رسيد و چنان [بر زمين] افتاد كه گويى از بلندى سقوط كرده است. شمشير ابن خضير هم در سرش گير كرد؛ و گويى او را مىبينم كه آن را تكان مىدهد تا آن را از سرش بيرون بیاورد. سپس، رضى بن مُنقِذ به برَير حمله کرد و با او گلاويز شد؛ آنها مدتی با یکدیگر درگير بودند. سپس بُرَير بر سينهاش نشست. رضى گفت: جنگاوران و مدافعان، كجايند؟ كعب بن جابر بن عمرو ازْدى، رفت تا به بُرَير، حمله ببرد. به او گفتم: اين، برير بن خضير قارى است كه در مسجد، به ما قرآن مىآموخت. ... سپس به بریر روى آورد و چندان با شمشير بر او زد تا او را به شهادت رساند. رضوان الله علیه.
عفيف [بن زُهَير] مىگفت: هنگامى كه كعب بن جابر بازگشت، همسرش (يا خواهرش) نَوار دختر جابر، به او گفت: دشمنان فرزند فاطمه را يارى دادى و بزرگ قاريان را كُشتى! كار فجيعى انجام دادى. به خدا سوگند، ديگر هيچ گاه حتّى يك كلمه هم با تو سخن نمىگويم!
این شهید، علاوه بر شرافت شهادت و تسلیم در برابر خداوند، از منظر امامیه، علمای رجال، محدثان و مورخان حتی اهل سنت ثقه بوده و همگان در جلالت شان و جایگاه بلند و اهمیت زیاد او اتفاق نظر دارند. چرا چنین نباشد؟ در حالی که او خواص یاران امیرالمؤمنین و امام حسین و امام حسین علیهم السّلام است. همچنین او از راویان حدیث است و کتابی با عنوان «الاحکام و القضایا» دارد که آن را از امیرالمؤمنین و امام حسن علیهما السّلام روایت کرده است.
او از زمره تابعان بود؛ فردی شجاع، عابد و قاری قرآن بود. و از بزرگان قاریان محسوب میشد؛ تا جایی که گفته شده او در علم قرائت از تمام همعصران خویش جلوتر بود. او همچنین از بزرگان کوفه بود و در آن شهر سکونت داشت. وقتی جریان امام حسین علیه السّلام را شنید از کوفه خارج شده و در طلب امام حسین به سمت مکه آمد. به آن حضرت ملحق شد و همراه آن حضرت بود تا اینکه امام علیه السّلام وارد کربلا شد.
در کربلا موضع گیری¬ها، جریانات و موعظههایی دارد که از آن جمله است: پس از یکی از خطبه های امام حسین علیه السّلام چنین گفت: به خدا سوگند اى پسر پيامبر! خداوند بر ما منّت نهاده كه در پیشگاه تو نبرد كنيم و بدنهاى ما در راه تو قطعه قطعه گردد، بدان اميد كه جدّ تو در روز قيامت، شفيع ما باشد . این قومی که پسر دختر پیامبرشان را وانهاندند رستگار نمی شوند، اف بر آنان باد! در آن روزی که با اندوه واویلا میگویند، چه عذابی را ملاقات خواهند نمود!
یکی دیگر از مواضع او در کربلا، جریان منازعه او با ابی حرب سَبیعی است. طبری چنین نقل کرده است که گفت: هنگامى كه شب (عاشورا) فرا رسید، امام حسين عليه السّلام و يارانش، تمام شب را به نماز و استغفار و دعا و راز و نياز و تضرع ايستادند. سوارانى از دشمن كه نگهبانى ما را مىدادند، بر ما گذشتند، در حالى كه امام حسين عليه السّلام این آیه را تلاوت مىكرد: «وَ لا يَحْسَبَنَّ الَّذينَ كَفَرُوا أَنَّما نُمْلي لَهُمْ خَيْرٌ لِأَنْفُسِهِمْ إِنَّما نُمْلي لَهُمْ لِيَزْدادُوا إِثْماً وَ لَهُمْ عَذابٌ مُهين، ما كانَ اللَّهُ لِيَذَرَ الْمُؤْمِنينَ عَلى ما أَنْتُمْ عَلَيْهِ حَتَّى يَميزَ الْخَبيثَ مِنَ الطَّيِّبِ ».
« و كسانى كه كفر ورزيدند گمان نكنند كه آنچه به آنها مهلت مىدهيم به خير آنهاست، جز اين نيست كه مهلتشان مىدهيم تا (متذكر شوند لكن نتيجه اين مىشود كه) بر گناه (خويش) بيفزايند، و براى آنها عذابى خواركننده است. داوند بر آن نيست كه مؤمنان را بر اين حالى كه شما بر آنيد (مؤمن و منافق به هم مخلوطيد) واگذارد تا آنكه پليد را از پاك (به واسطه وحى بر پيامبر يا به آزمايشهاى گوناگون) جدا سازد».
يكى از سواران لشکر دشمن که نگهبان بر ما بود، این آيه را شنيد و گفت: به خداى كعبه سوگند، ما پاكيزگانيم و از شما جدا گشتهايم. او را شناختم و به بُرَير بن خُضَير گفتم: مىدانى اين كيست؟ گفت: نه. گفتم: اين، ابو حرب عبد اللّه بن شَهر سَبيعى است.. بُرَير بن خُضَير به او گفت: اى فاسق! آیا خداوند، تو را از پاكيزگان قرار داده؟! او به بُرَير گفت: تو كيستى؟ گفت: من بُرَير بن خُضَير هستم. او گفت: انا لله...! بر من سخت است! به خدا سوگند، هلاك مىشوى! به خدا سوگند اى بُرير هلاك مىشوی! بُرَير گفت: اى ابو حرب! آيا مىخواهى از گناهان بزرگت به درگاه خدا، توبه كنى؟ به خدا سوگند، ما پاكيزگانيم و شما، آلودگانيد! ابو حرب [به استهزا] گفت: و من، از گواهانِ بر اين موضوع هستم! سپس همدیگر را سب کردند.
در برخی از تواریخ آمده است: شمر با صدای بلند گفت: به خدا سوگند ما پاکیزگانیم. بریر گفت: ای دشمن خدا آیا گمان باطل داری که تو از پاکیزگانی و پسر دختر پیامبر خدا و برادران و فرزندانش از آلودگانند؟ به خدا قسم تو نفهمی هستی که در آتش جهنم جاودان هستی. شمر گفت: ای بریر هر چه میخواهی بگو که بدون شک فردا کشته خواهی شد. بریر گفت: آیا مرا به قتل تهدید میکنی؟ به خدا سوگند شهادت همراه با امام حسین علیه السّلام نزد من محبوب تر از زندگی است. به خدا قسم که شما از شفاعت جدّ او محروم هستید و در جهنم مخلَّد خواهید بود. امام حسین علیه السّلام به بریر فرمود: رهایشان کن. تو مانند مومن آل فرعونی که فرعونیان را نصیحت کرد ولی سودی به حال ایشان نداشت. ما به قضای الهی راضی هستیم. بریر بعد از فرمایش امام بازگشت.
یکی دیگر از جریانات مربوط به بریر در کربلا، هنگامی است که مردم کوفه را موعظه میکرد. در بحارالانوار به نقل از محمد بن ابیطالب آمده که:
مرکب امام حسین علیهالسّلام را براي ایشان آوردند. آن حضرت بر اسب نشست و با چند تن از اصحابش به سوى لشكر دشمن آمد. بُرَير بن خُضَير جلوى ايشان بود. امام حسين عليه السّلام به او فرمود: «با اينان سخن بگو». بُرَير، پيش رفت و به آنان گفت: اى مردم! از خدا پروا كنيد كه باقى مانده گرانقدر پيامبر صلى الله عليه و آله، به ميان شما آمده است و اينان فرزندان و خاندان و دختران و حرمِ (نزديكان) او هستند. نظر و دليلتان را بياوريد و بگوييد كه مىخواهيد با آنان چه كنيد؟ گفتند: مىخواهيم كه آنان را در اختيار امير عبيد اللّه بن زياد بگذاريم تا درباره ايشان، نظر دهد.
بُرَير گفت: آيا راضى نمىشويد كه آنان به همان جايى كه از آن آمدهاند باز گردند؟ واى بر شما، اى كوفيان! نامههايى را كه براى آنان فرستاديد و تعهّدهايى را كه از جانب خود به ايشان داديد و خدا را بر آن شاهد گرفتيد، فراموش كردهايد؟ واى بر شما! خاندان پيامبرتان را دعوت كرديد و ادّعا كرديد كه جانتان را براى آنان فدا مىكنيد؛ امّا چون نزد شما آمدند، آنان را در اختيار عبيد اللّه گذاشتيد و آب جارى فرات را از آنان باز داشتيد. پس از محمّد صلّى الله عليه و آله با ذريّهاش چه بد رفتار كرديد. شما را چه مىشود؟! خداوند روز قيامت شما را سيراب نكند! چه بد قومى هستيد شما! برخى از آنها به او گفتند: اى مردک! ما نمىدانيم كه چه مىگويى. بُرَير گفت: حمد و سپاس مخصوص خدايى است كه بصيرتم را در باره شما افزون كرد. خدايا! من از كردار اين گروه به سوى تو بيزارى مىجويم. خدايا! ميانشان درگيرى و هراس بينداز، تا تو را خشمگين بر خودشان ملاقات كنند. آنان، به سوى او تيراندازى كردند و بُرَير به عقب بازگشت.
یکی دیگر از جریانات مربوط به بریر در کربلا، مباهله او با یزید بن معقل است. در بحار الانوار و سایر منابع چنین آمده است: بعد از حر بن یزید ریاحی، بُرَير بن خُضَير هَمْدانى به ميدان آمد، در حالى كه چنین رجز میخواند:
من، بُرَيرم و پدرم، خُضَير بود؛ شيرى كه ديگر شيران را با غُرّشش مىترساند. نيكوكاران، خير را در ما مىشناسند. شما را [با شمشير] مىزنم و در اين كار، زيانى نمىبينم. اين گونه است انجام دادن كار خير از بُرَير. او به دشمن حمله میکرد و میگفت: ای قاتلان مؤمنان! به من نزدیک شوید. ای کشندگان فرزندان اهل بدر به من نزدیک شوید. ای قاتلان فرزندان و خاندان باقی مانده رسول خدا به من نزدیک شوید.
او قاری ترین مردم زمان خویش بود. پیوسته با آنان میجنگید تا اینکه 30 نفر از ایشان را کشت، مردی به نام یزید بن مَعقِل برای مبارزه با او به میدان آمد و به بریر گفت: شهادت میدهم که تو از گمراهان هستی. بریر به او گفت: بیا تا از خدا بخواهیم که دروغگوی ما را لعنت کند و از او بخواهیم که هر کدام از ما که بر حق است، دروغگو را به قتل برساند. سپس به یکدیگر حمله کردند.
ازدی میگوید: يزيد بن مَعقِل از قبيله بنى عَميرَة بن ربيعه كه با تيره بنى سَليمه از قبيله عبد قيس همپيمان بودند، بيرون آمد و گفت: اى بُرَير بن خُضَير! آنچه كه خدا براى تو خواسته است را چگونه مىبينى؟ برير گفت: به خدا سوگند كه براى من خوبى خواسته است و براى تو بدى! يزيد گفت: دروغ مىگويى، در حالى كه پيش از اين دروغگو نبودى. آيا به ياد مىآورى كه در محلّه بنى لَوذان، با هم مىرفتيم و تو مىگفتى: عثمان بن عفّان بر خود ستم كرد و معاوية بن ابى سفيان گمراه و گمراهكننده است و بى ترديد پيشواى هدايت و حقيقت، على بن ابى طالب است؟ بُرَير گفت: گواهى مىدهم كه اين، نظر و گفته من است. يزيد بن مَعقِل به او گفت: من، گواهى مىدهم كه تو از گمراهان هستى. بُرَير بن خُضير به او گفت: اگر موافقى با همديگر مُباهله كنيم و خدا را بخوانيم تا دروغگو را لعنت كند و هر كدام را كه بر باطل هستيم بكُشد. سپس بيرون بيا تا با هم تن به تن بجنگيم. هر دو بيرون آمدند و دستانشان را به سوى خداوند بلند كردند و از او خواستند كه دروغگو را لعنت كند و آن كه بر حق است ديگرى را كه بر باطل است، بكُشد. سپس در برابر يكديگر ايستادند و به نبرد با هم پرداختند و دو ضربه به هم زدند. يزيد بن مَعقِل، ضربهاى آرام به بُرَير بن خُضَير زد كه آسيبى به او نرساند و بُرَير بن خُضَير نيز ضربهاى به او زد كه كلاهخود او را شكافت و تا مغز سرش رسيد و چنان [بر زمين] افتاد كه گويى از بلندى سقوط كرده است. شمشير ابن خضير هم در سرش گير كرد؛ و گويى او را مىبينم كه آن را تكان مىدهد تا آن را از سرش بيرون بیاورد. سپس، رضى بن مُنقِذ به برَير حمله کرد و با او گلاويز شد؛ آنها مدتی با یکدیگر درگير بودند. سپس بُرَير بر سينهاش نشست. رضى گفت: جنگاوران و مدافعان، كجايند؟ كعب بن جابر بن عمرو ازْدى، رفت تا به بُرَير، حمله ببرد. به او گفتم: اين، برير بن خضير قارى است كه در مسجد، به ما قرآن مىآموخت. ... سپس به بریر روى آورد و چندان با شمشير بر او زد تا او را به شهادت رساند. رضوان الله علیه.
عفيف [بن زُهَير] مىگفت: هنگامى كه كعب بن جابر بازگشت، همسرش (يا خواهرش) نَوار دختر جابر، به او گفت: دشمنان فرزند فاطمه را يارى دادى و بزرگ قاريان را كُشتى! كار فجيعى انجام دادى. به خدا سوگند، ديگر هيچ گاه حتّى يك كلمه هم با تو سخن نمىگويم!
نظرات