دیدی بغلم نکردی آخر
اینگونه شده مرا مقدر
در خواب ببینمت مکرر
محتاج همند، چون دو عاشق
دختر به پدر، پدر به دختر
صد بار تو را بغل بگیرم
یکبار مرا بگیر در بر
شرح لب چاک چاک ما را
بگذار برای وقت دیگر
زیرا که شب وصال زشت است
احوال کسی شود مکدر
ای کاش خودم می آمدم من
اندر طلب سر تو با سر
من فرش نداشتم، ببخشید
بگذاشتمت به روی معجر
خاکی شده – خاک بر دهانم – ….
موی تو ز شام خاک بر سر
این عمّه چقدر مادری کرد
پس عمٓه نبود ؛ بود مادر
از زجر چقدر زجر دیدم
نه بال برام مانده نه پر
ما هر دو خلاصه سنگ خوردیم
من حداقل تو حداکثر
گیسوی نمانده را چه حاجت؟!
بر دست کشیدن مکرر
تا صبح فقط نگاه کردی
دیدی بغلم نکردی آخر
شاعر: علی اکبر لطیفیان
در خواب ببینمت مکرر
محتاج همند، چون دو عاشق
دختر به پدر، پدر به دختر
صد بار تو را بغل بگیرم
یکبار مرا بگیر در بر
شرح لب چاک چاک ما را
بگذار برای وقت دیگر
زیرا که شب وصال زشت است
احوال کسی شود مکدر
ای کاش خودم می آمدم من
اندر طلب سر تو با سر
من فرش نداشتم، ببخشید
بگذاشتمت به روی معجر
خاکی شده – خاک بر دهانم – ….
موی تو ز شام خاک بر سر
این عمّه چقدر مادری کرد
پس عمٓه نبود ؛ بود مادر
از زجر چقدر زجر دیدم
نه بال برام مانده نه پر
ما هر دو خلاصه سنگ خوردیم
من حداقل تو حداکثر
گیسوی نمانده را چه حاجت؟!
بر دست کشیدن مکرر
تا صبح فقط نگاه کردی
دیدی بغلم نکردی آخر
شاعر: علی اکبر لطیفیان
نظرات