یوم نصرالله و الفتح
تعالَي يَبنتي وَاستَوطِني جُرحي / فَهذا اليومُ نَصر الله والفتحِ
دخترم بیا و زخم مرا مداوا کن / امروز، روز نصرت خدا و فتح است
بَكت عَيني لِحالي(3) / فَضُمِّيني تعالي(3)
چشمم بر حالم گریست/ بیا و مرا درآغوش بگیر
«فهذا اليومُ نصر الله والفتحِ»
این روز نصرت خدا و فتح است
وَحيداً واستَجرتُ اللهَ في صبري، وقلبي لم يَعُد من جانبِ النَّهرِ
تنها شدم و در صبرم به خداوند پناه بردم، و دلم در علقمه جا مانده است
ولا من ناصرٍ ينظُرُ في أمري، كأنَّ الكونَ مُتَّکِأً على ظهري
هیچ یاوری نیست که نگاهی به حالم افکند، گویی سنگینی همه عالم بر دوش من افکنده شده است
قَضَت كُلُّ بَنيني خَيرُ أحبابي / وعندَ الله صاروا كُلُّ اصحابي
همه فرزندانم و بهترین عزیزانم رفتند/ و همه اصحابم به ملکوت خداوند شتافتند
مَضت خيرُ الرِّجال(3) / فَضُمِّيني تعالي(3)
بهترین مردان رفتند ... بیا و مرا در آغوش بگیر
«فهذا اليومُ نصر الله والفتحِ»
این روز نصرت خدا و فتح است
تعالَي يَبنتي وَاستَوطِني جُرحي / فَهذا اليومُ نَصر الله والفتحِ
دخترم بیا و زخم مرا مداوا کن / امروز، روز نصرت خدا و فتح است
بَكت عَيني لِحالي(3) / فَضُمِّيني تعالي(3)
چشمم بر حالم گریست/ بیا و مرا درآغوش بگیر
«فهذا اليومُ نصر الله والفتحِ»
این روز نصرت خدا و فتح است
شاعر: علی فلیفلی الحلی
نظرات