به دست خسته تو، دست بسته ام نرسید
قرار بود كه عمری قرار هم باشیم
كه بیقرار هم و غمگسار هم باشیم
اگر زمین و زمان هم به هم بریزد باز
من و تو تا به ابد در مدار هم باشیم
اگر تمام جهان دشمنی كند با ما
من و تو یار هم و جاننثار هم باشیم
كنون بیا كه بگرییم بر غریبی هم
غریبه نیست، بیا سوگوار هم باشیم
در این دیار اگر خشكسالی آمده است
خوشا من و تو كه ابر بهار هم باشیم
نگفتیام ز چه خون گریه میكند دیوار
مگر قرار نشد رازدار هم باشیم
نگفتیام ز چه رو رو گرفتهای از من
مگر چه شد كه چنین شرمسار هم باشیم
به دست خستهی تو دست بستهام نرسید
نشد كه مثل همیشه كنار هم باشیم
شكسته است دلم مثل پهلویت آری
شكستهایم كه آیینهدار هم باشیم
شاعر: دکتر محمدمهدی سیار
كه بیقرار هم و غمگسار هم باشیم
اگر زمین و زمان هم به هم بریزد باز
من و تو تا به ابد در مدار هم باشیم
اگر تمام جهان دشمنی كند با ما
من و تو یار هم و جاننثار هم باشیم
كنون بیا كه بگرییم بر غریبی هم
غریبه نیست، بیا سوگوار هم باشیم
در این دیار اگر خشكسالی آمده است
خوشا من و تو كه ابر بهار هم باشیم
نگفتیام ز چه خون گریه میكند دیوار
مگر قرار نشد رازدار هم باشیم
نگفتیام ز چه رو رو گرفتهای از من
مگر چه شد كه چنین شرمسار هم باشیم
به دست خستهی تو دست بستهام نرسید
نشد كه مثل همیشه كنار هم باشیم
شكسته است دلم مثل پهلویت آری
شكستهایم كه آیینهدار هم باشیم
شاعر: دکتر محمدمهدی سیار
نظرات