پیرمرد چشم امیدش به ما بود
از کتاب درسیای بچگیام
چیزی یادم نمیاد
چیزی یادم نمیاد جز یه نگاه
که همون صفحه اول می درخشید مث ماه
پیرمرد هزارتای برکه و دریا بود چشاش
باب تماشا بود چشاش
پیرمرد چشم امیدش به ما بود
امیدش بین همه به ما دبستانیا بود
با هزارتا آرزو چشم امیدش میشدیم
توی بازیای بچگی شهیدش میشدیم
حالا ما بزرگ شدیم، حال امیدتو بپرس
حال و احوال کوچولوی شهیدتو بپرس
شاعر: دکتر محمدمهدی سیار
چیزی یادم نمیاد
چیزی یادم نمیاد جز یه نگاه
که همون صفحه اول می درخشید مث ماه
پیرمرد هزارتای برکه و دریا بود چشاش
باب تماشا بود چشاش
پیرمرد چشم امیدش به ما بود
امیدش بین همه به ما دبستانیا بود
با هزارتا آرزو چشم امیدش میشدیم
توی بازیای بچگی شهیدش میشدیم
حالا ما بزرگ شدیم، حال امیدتو بپرس
حال و احوال کوچولوی شهیدتو بپرس
شاعر: دکتر محمدمهدی سیار
نظرات