مولاتَنا یا فاطمةْ ... قد کنتِ عوناً للولی
یارب یارب
ماه تمام من... از من گرفته رو
می کشدم سکوت تو... با من سخن بگو
آتش مزن، تو بر دل علی دگر
آخر یک دم، به اشک کودکان نگر
نگاهشان، مانده سوی دیوار و در
روشن بمان سو سو بزن، ای شمع نیمه جان من
بنگر به اشک دیده و، به شانه لرزان من
(زهرا یازهرا)
مَهلاً مَهلاً
برای رفتن شتاب نکن
زهراءُ حَدِّثي .. عن شِدَّةِ الجَوى
زهرا از شدت اندوهت با من سخن بگو
عن وَجعٍ مُروِّعٍ ... عن زَفرةِ الشَّجى
از آن درد سخت ... از آه اندوهناکت
عَصَروكِ... وكنتِ تَصرُخِي علي
تو را [بین دیوار و در] در فشار گذاشتند و تو در آن لحظه علی را صدا میزدی
ضَربوكِ ... وقيَّدوا المَولى علي
تو را کتک زدند و امیرالمؤمنین را با ریسمان بستند
سلبوكِ ...حقَّ حبيبِكِ علي
حق محبوبت امیرالمؤمنین را غصب کردند
مولاتَنا يا فاطمةْ ... قد كنتِ عوناً للولي
یا فاطمه ای مولای ما ..تو یاور ولی زمانت بودی
فذو الفِقارِ فاطمةْ ...و سيفُ فاطمةْ علي
فاطمه ذوالفقار علی و علی شمشیر فاطمه است
(زهراءُ زهرا)
زهرا زهرا...
سليلةُ الهدى ... سيِّدةُ الوَغى
تو ذریه هدایتو فرمانده جنگ [با دشمنان علی) هستی
قُدوةُ كلِّ ثائرٍ ... في ساحةِ الحِمى
تو اسوه همه انقلابیها .. در میدان یاری [ولایت] هستی
يا مولاتي ... أنتِ الوِقى للشيعةِ
مولای من! تو حامی شیعه هستی
"يا زهراءُ "... نداؤُنا في الجَبهةِ
فریاد ما در میدانهای نبرد، یا زهراست
شُهَدَانا... ضَوءٌ لكُلِّ شَمعةِ
شهدای ما نور شمعهای زندگی هستند
دمُ الشهيدِ شُعلةٌ ... تُنيرُ دَربَ الظَفَرِ
خون شهید، شعلهای است که راه پیروزی را روشن میکند
و تملأُ الأرضَ ضياً .. يُضيءُ وجهَ القَمرِ
و زمین را از نوری پر میکند که چهره ماه را نورانی میکند
(زهراءُ زهرا)
شاعر فارسی: مهدی سیار
شاعر عربی: احمد حسن الحجیری
ماه تمام من... از من گرفته رو
می کشدم سکوت تو... با من سخن بگو
آتش مزن، تو بر دل علی دگر
آخر یک دم، به اشک کودکان نگر
نگاهشان، مانده سوی دیوار و در
روشن بمان سو سو بزن، ای شمع نیمه جان من
بنگر به اشک دیده و، به شانه لرزان من
(زهرا یازهرا)
مَهلاً مَهلاً
برای رفتن شتاب نکن
زهراءُ حَدِّثي .. عن شِدَّةِ الجَوى
زهرا از شدت اندوهت با من سخن بگو
عن وَجعٍ مُروِّعٍ ... عن زَفرةِ الشَّجى
از آن درد سخت ... از آه اندوهناکت
عَصَروكِ... وكنتِ تَصرُخِي علي
تو را [بین دیوار و در] در فشار گذاشتند و تو در آن لحظه علی را صدا میزدی
ضَربوكِ ... وقيَّدوا المَولى علي
تو را کتک زدند و امیرالمؤمنین را با ریسمان بستند
سلبوكِ ...حقَّ حبيبِكِ علي
حق محبوبت امیرالمؤمنین را غصب کردند
مولاتَنا يا فاطمةْ ... قد كنتِ عوناً للولي
یا فاطمه ای مولای ما ..تو یاور ولی زمانت بودی
فذو الفِقارِ فاطمةْ ...و سيفُ فاطمةْ علي
فاطمه ذوالفقار علی و علی شمشیر فاطمه است
(زهراءُ زهرا)
زهرا زهرا...
سليلةُ الهدى ... سيِّدةُ الوَغى
تو ذریه هدایتو فرمانده جنگ [با دشمنان علی) هستی
قُدوةُ كلِّ ثائرٍ ... في ساحةِ الحِمى
تو اسوه همه انقلابیها .. در میدان یاری [ولایت] هستی
يا مولاتي ... أنتِ الوِقى للشيعةِ
مولای من! تو حامی شیعه هستی
"يا زهراءُ "... نداؤُنا في الجَبهةِ
فریاد ما در میدانهای نبرد، یا زهراست
شُهَدَانا... ضَوءٌ لكُلِّ شَمعةِ
شهدای ما نور شمعهای زندگی هستند
دمُ الشهيدِ شُعلةٌ ... تُنيرُ دَربَ الظَفَرِ
خون شهید، شعلهای است که راه پیروزی را روشن میکند
و تملأُ الأرضَ ضياً .. يُضيءُ وجهَ القَمرِ
و زمین را از نوری پر میکند که چهره ماه را نورانی میکند
(زهراءُ زهرا)
شاعر فارسی: مهدی سیار
شاعر عربی: احمد حسن الحجیری
نظرات