لا زالَ على بابها مِن دماها رَسْمُ
روضه عربي فارسي
خداحافظ ای درد بازو
خداحافظ ای داغ پهلو
خداحافظ ای چشم کم سو
مدینه
ندیدم خیری از جوانی
که فصل عمرم شد خزانی
امان از درد و ناتوانی
مدینه
دلتنگم، برای همان کودک شش ماهه
که تنها خدا از غمم آگاهه
دلم پر ز آهه، دلم پر ز آهه
کنار قبر زهرا بمان علی
برایم امشب قرآن بخوان علی
مرا دعا کن ای مهربان علی
(من زهرايم جانباز مرتضي)
سيوفُ الأحقادِ الدفينةُ
شمشيرهاي کینههای مخفي و مدفون در قلبهای دشمنان اهل بیت
ترومُ إغراقَ السفينةِ
میخواهد کشتی اهل بیت را غرق کند
و سِرْقةَ الليثِ عرينَهُ... عرينة
و جایگاه خلافت علی را به یغما ببرد
هنا الليلُ أرسى ظُعونَه
شب در اینجا اتراق کرده و قصد رفتن ندارد
تَضجُّ بالأسى المدينة
مدینه غرق در ماتم است
جَنازةُ الزهراء حزينة ... حزينة
این پیکر غمبار زهراست [که حمل میشود]
بيتُها غَدا بيتَ أحزانِ أهلِ البيتِ
خانه زهرا به خانه اندوه اهل بیت تبدیل شده است
حسينٌ حسينٌ يواسي الحسنْ
حسین در عزای مادر با حسن همدردی میکند
عليٌّ حزينٌ و زينبُ تبكي
علی اندوهگین است و زینب میگرید
آهٍ آهٍ زهراءُ أمُّنا
ای وای، ای وای مادرمان زهرا
من بعدكِ قد ماتَ حُلْمُنا
پس از تو آرزوهایمان مرده است
طولَ الدَّهرِ أمّاهُ غمُّنا
ای مادر، پس از تو غصههایمان همیشگی خواهد بود
(آهٍ زهرا ... يا شمعةَ البشر)
آه ای زهرا .. ای شمع هدایت بشر
أناْ الغريبةُ البتولُ
من زهرای بتول غریب هستم
دُموعُ أطفاليْ تسيلُ
اشک فرزندانم جاری است
و حانَ الرحيلُ الطَويلُ
وقت سفری طولانی رسیده است
وَداعاً
خداحافظ
إليكِ فِضّةُ اسنِديني
ای فضه، مرا به خود تکیه بده
مُتوني أَلّموا متوني
چقدر درونم را از درد و زخم پر کردند
و أسقطوا منّي جَنيني
و جنینم را سقط کردند
وداعاً
خداحافظ
لا زالَ على بابها مِن دماها رَسْمُ
هنوز آثار خون بر درگاه خانه پیداست
و دوماً سيبقى دليلَ القَتْلِ
و این آثار همیشه گواه قتل زهراست
ستَبقى ستَبقى الظُلامةُ تَبقى
ندای مظلومیتت برای همیشه باقی خواهد ماند
أنا سأمضي و القلبُ يَلْهَبُ
من میروم در حالی که شعله خشم از قلبم زبانه میکشد
شمسُ حياتي اليومَ ستَغرُبُ
امروز خورشید زندگی من غروب میکند
بعدَ موتی القبرُ يُغيَّبُ
پس از مرگم، قبرم مخفی خواهد ماند
(إنّي الزهرا ... مفقودةُ الأثرِ)
من زهرای مفقود الاثر هستم
شعر فارسي: رضا يزداني
شعر عربي: احمد حسن الحجيري از بحرين
خداحافظ ای درد بازو
خداحافظ ای داغ پهلو
خداحافظ ای چشم کم سو
مدینه
ندیدم خیری از جوانی
که فصل عمرم شد خزانی
امان از درد و ناتوانی
مدینه
دلتنگم، برای همان کودک شش ماهه
که تنها خدا از غمم آگاهه
دلم پر ز آهه، دلم پر ز آهه
کنار قبر زهرا بمان علی
برایم امشب قرآن بخوان علی
مرا دعا کن ای مهربان علی
(من زهرايم جانباز مرتضي)
سيوفُ الأحقادِ الدفينةُ
شمشيرهاي کینههای مخفي و مدفون در قلبهای دشمنان اهل بیت
ترومُ إغراقَ السفينةِ
میخواهد کشتی اهل بیت را غرق کند
و سِرْقةَ الليثِ عرينَهُ... عرينة
و جایگاه خلافت علی را به یغما ببرد
هنا الليلُ أرسى ظُعونَه
شب در اینجا اتراق کرده و قصد رفتن ندارد
تَضجُّ بالأسى المدينة
مدینه غرق در ماتم است
جَنازةُ الزهراء حزينة ... حزينة
این پیکر غمبار زهراست [که حمل میشود]
بيتُها غَدا بيتَ أحزانِ أهلِ البيتِ
خانه زهرا به خانه اندوه اهل بیت تبدیل شده است
حسينٌ حسينٌ يواسي الحسنْ
حسین در عزای مادر با حسن همدردی میکند
عليٌّ حزينٌ و زينبُ تبكي
علی اندوهگین است و زینب میگرید
آهٍ آهٍ زهراءُ أمُّنا
ای وای، ای وای مادرمان زهرا
من بعدكِ قد ماتَ حُلْمُنا
پس از تو آرزوهایمان مرده است
طولَ الدَّهرِ أمّاهُ غمُّنا
ای مادر، پس از تو غصههایمان همیشگی خواهد بود
(آهٍ زهرا ... يا شمعةَ البشر)
آه ای زهرا .. ای شمع هدایت بشر
أناْ الغريبةُ البتولُ
من زهرای بتول غریب هستم
دُموعُ أطفاليْ تسيلُ
اشک فرزندانم جاری است
و حانَ الرحيلُ الطَويلُ
وقت سفری طولانی رسیده است
وَداعاً
خداحافظ
إليكِ فِضّةُ اسنِديني
ای فضه، مرا به خود تکیه بده
مُتوني أَلّموا متوني
چقدر درونم را از درد و زخم پر کردند
و أسقطوا منّي جَنيني
و جنینم را سقط کردند
وداعاً
خداحافظ
لا زالَ على بابها مِن دماها رَسْمُ
هنوز آثار خون بر درگاه خانه پیداست
و دوماً سيبقى دليلَ القَتْلِ
و این آثار همیشه گواه قتل زهراست
ستَبقى ستَبقى الظُلامةُ تَبقى
ندای مظلومیتت برای همیشه باقی خواهد ماند
أنا سأمضي و القلبُ يَلْهَبُ
من میروم در حالی که شعله خشم از قلبم زبانه میکشد
شمسُ حياتي اليومَ ستَغرُبُ
امروز خورشید زندگی من غروب میکند
بعدَ موتی القبرُ يُغيَّبُ
پس از مرگم، قبرم مخفی خواهد ماند
(إنّي الزهرا ... مفقودةُ الأثرِ)
من زهرای مفقود الاثر هستم
شعر فارسي: رضا يزداني
شعر عربي: احمد حسن الحجيري از بحرين
نظرات