ای چشم من، بر هرنگاهی وا نشو
دیدی آخر
من ماندنی شدم، در انتظار تو
باقی عمرم بگذرد، پای مزار تو
ای جان من، بر روی شانه میروی
ماه حیدر، داری شبانه میروی
هم آرام و، هم مخفیانه میروی
امان از این امانتی، که روی شانه میبرم
امانتی که پیش از این، قدش چنین نبوده خم
(خدا نگهدار)
مانده از تو
یک پیرهن پر از، زخم شکفتنی
یک بستری که مانده با، رازی نگفتنی
امشب آرام، سر میگذاری بر زمین
راحت گشتی، از درد و داغ آتشین
اما اینک، تنهایی من را ببین
چه لحظهها که وقت خواب، پهلو به پهلو میشدی
ای شمع شبهای علی، هر لحظه کم سو میشدی
(خدا نگهدار)
دیگر ای کاش
بوی خدا دهید ای کوچه های شهر
شاید که زهرایی شود حال و هوای شهر
ای چشم من، بسته بمان رسوا نشو
ای چشم من، لبریز غفلت ها نشو
ای چشم من، بر هرنگاهی وا نشو
به ناله های فاطمه، به اشک و آه مرتضی
از این سیاهی و گناه، مرا رها کن ای خدا
(امان از این غم)
شاعر: رضا یزدانی
من ماندنی شدم، در انتظار تو
باقی عمرم بگذرد، پای مزار تو
ای جان من، بر روی شانه میروی
ماه حیدر، داری شبانه میروی
هم آرام و، هم مخفیانه میروی
امان از این امانتی، که روی شانه میبرم
امانتی که پیش از این، قدش چنین نبوده خم
(خدا نگهدار)
مانده از تو
یک پیرهن پر از، زخم شکفتنی
یک بستری که مانده با، رازی نگفتنی
امشب آرام، سر میگذاری بر زمین
راحت گشتی، از درد و داغ آتشین
اما اینک، تنهایی من را ببین
چه لحظهها که وقت خواب، پهلو به پهلو میشدی
ای شمع شبهای علی، هر لحظه کم سو میشدی
(خدا نگهدار)
دیگر ای کاش
بوی خدا دهید ای کوچه های شهر
شاید که زهرایی شود حال و هوای شهر
ای چشم من، بسته بمان رسوا نشو
ای چشم من، لبریز غفلت ها نشو
ای چشم من، بر هرنگاهی وا نشو
به ناله های فاطمه، به اشک و آه مرتضی
از این سیاهی و گناه، مرا رها کن ای خدا
(امان از این غم)
شاعر: رضا یزدانی
نظرات