سفر اینقدر طولانی؟ نگفتی دختری داری
سر آمد شام غم هايم، مه عيدم كجا بودي
شب آرامش من، صبح اميدم كجا بودي
سفر اينقدر طولاني؟ نگفتي دختري داري
نمي داني چقدر از عمه پرسيدم كجا بودي
مغيلان چيست ميداني؟ فقط اين را بگو بابا
ز پايم دانه دانه خار ميچيدم كجا بودي
نه لالايي نمي خواهم دگر، اما در اين مدت
كه من از درد يك شب هم نخوابيدم كجا بودي
نمي خواهم بگويم كه كجا رفتم، نمي خواهم
بپرسم از تو در بازار چرخيدم كجا بودي
نميخواهد بگويي كه كجا رفتي، نميخواهد
كه از خاكستر گيسوت فهميدم كجا بودي
به زحمت روي پنجه ايستادم در ميان بزم
خودم با چشم خود ديدم، خودم ديدم كجا بودي
شاعر: محمد رسولی
شب آرامش من، صبح اميدم كجا بودي
سفر اينقدر طولاني؟ نگفتي دختري داري
نمي داني چقدر از عمه پرسيدم كجا بودي
مغيلان چيست ميداني؟ فقط اين را بگو بابا
ز پايم دانه دانه خار ميچيدم كجا بودي
نه لالايي نمي خواهم دگر، اما در اين مدت
كه من از درد يك شب هم نخوابيدم كجا بودي
نمي خواهم بگويم كه كجا رفتم، نمي خواهم
بپرسم از تو در بازار چرخيدم كجا بودي
نميخواهد بگويي كه كجا رفتي، نميخواهد
كه از خاكستر گيسوت فهميدم كجا بودي
به زحمت روي پنجه ايستادم در ميان بزم
خودم با چشم خود ديدم، خودم ديدم كجا بودي
شاعر: محمد رسولی
نظرات