بابا دیگه منو تنها نگذار
چه آروم اون گوشه خوابیده، چه خنده ای کنج لبهاشه
تو خواب ناز داره می بینه، که توی آغوش باباشه
داره خواب می بینه که بابا دوباره، گل بوسه تو باغ چهره ش میکاره
نه لبهاش کبوده نه موهاش پریشون، نه اون روی ماه زیرِ گَرد و غباره
بابا، بابای مهربون من نپرس، از حال پریشون من
روی، زرد و قد کمون من
(بابا، مَنِ الذی ایتَمَنی)
یه مرتبه می پره از خواب، ولی نمی بینه باباشو
نمی بینه خوابشو حتی، هر چی که می بنده چشماشو
نمی بینه چیزی بجز یه خرابه، که تاریک و سرده غمش بی حسابه
میپرسه با گریه که بابای من کو؟ ولی این سوالش بازم بی جوابه
تا کی، قسمت من تنهاییه بابا، نگو وقت جداییه
آخه، دختر بچه باباییه
(بابا، من الذی ایتمنی)
چه آروم اون گوشه خوابیده، بدون این غصه ها، غمها
ولی دیگه خواب نمیبینه، روی زانوشه سر بابا
میدونستم این غصه امشب تمومه، میدونسته که دیدنش آرزومه
حالا اومده تا که تنها نمونم، نه خوابه نه رؤیا خودش روبرومه
بابا، دیگه منو تنها نگذار تو این، ویرونه سرد غمبار
از تو، جدا نمیشم من این بار
(بابا، من الذی ایتمنی)
شاعر: محمد مهدی سیار
تو خواب ناز داره می بینه، که توی آغوش باباشه
داره خواب می بینه که بابا دوباره، گل بوسه تو باغ چهره ش میکاره
نه لبهاش کبوده نه موهاش پریشون، نه اون روی ماه زیرِ گَرد و غباره
بابا، بابای مهربون من نپرس، از حال پریشون من
روی، زرد و قد کمون من
(بابا، مَنِ الذی ایتَمَنی)
یه مرتبه می پره از خواب، ولی نمی بینه باباشو
نمی بینه خوابشو حتی، هر چی که می بنده چشماشو
نمی بینه چیزی بجز یه خرابه، که تاریک و سرده غمش بی حسابه
میپرسه با گریه که بابای من کو؟ ولی این سوالش بازم بی جوابه
تا کی، قسمت من تنهاییه بابا، نگو وقت جداییه
آخه، دختر بچه باباییه
(بابا، من الذی ایتمنی)
چه آروم اون گوشه خوابیده، بدون این غصه ها، غمها
ولی دیگه خواب نمیبینه، روی زانوشه سر بابا
میدونستم این غصه امشب تمومه، میدونسته که دیدنش آرزومه
حالا اومده تا که تنها نمونم، نه خوابه نه رؤیا خودش روبرومه
بابا، دیگه منو تنها نگذار تو این، ویرونه سرد غمبار
از تو، جدا نمیشم من این بار
(بابا، من الذی ایتمنی)
شاعر: محمد مهدی سیار
نظرات