تا فکر و ذکر من همه دیدار دلبر است
تا فکر و ذکر من همه دیدار دلبر است
من در میان جمع و دلم جای دیگر است
من در میان جمع و دلم سمت سامراست
آنجا که اشک زائرش از آب کوثر است
دیری است رفته است و دگر برنگشته است
دیری است آسمان دلم بی کبوتر است
او پیش رو نشسته و من کورم از گناه
او می زند صدایم و ما گوشمان کر است
آواره ایم در هیئات و شنیده ایم
در روضه احتمال حضورش قوی تر است
شاید صدای گریه آقا بلند شد
چون روضه های مادر او گریه آور است
در فاطمیه پهلوی او تیر می کشد
او نیز زخمی غم دیوار و آن در است
آقا سری بزن به مدینه نگاه کن
کوچه بدون نور تو صحرای محشر است
آقا بگو چگونه تحمل بیاورد
یک زن که در مقابل یک فوج لشکر است
انگار در گلوی شما بغض می شود
آن ریسمان که بسته به دستان حیدر است
اینجا برادران همه در فکر خنجرند
شکر خدا که یوسف ما بی برادر است
گرچه پر از گناه ولی در رکابتان
آخر شهید می شوم این حرف آخر است
شاعر: عباس احمدی
من در میان جمع و دلم جای دیگر است
من در میان جمع و دلم سمت سامراست
آنجا که اشک زائرش از آب کوثر است
دیری است رفته است و دگر برنگشته است
دیری است آسمان دلم بی کبوتر است
او پیش رو نشسته و من کورم از گناه
او می زند صدایم و ما گوشمان کر است
آواره ایم در هیئات و شنیده ایم
در روضه احتمال حضورش قوی تر است
شاید صدای گریه آقا بلند شد
چون روضه های مادر او گریه آور است
در فاطمیه پهلوی او تیر می کشد
او نیز زخمی غم دیوار و آن در است
آقا سری بزن به مدینه نگاه کن
کوچه بدون نور تو صحرای محشر است
آقا بگو چگونه تحمل بیاورد
یک زن که در مقابل یک فوج لشکر است
انگار در گلوی شما بغض می شود
آن ریسمان که بسته به دستان حیدر است
اینجا برادران همه در فکر خنجرند
شکر خدا که یوسف ما بی برادر است
گرچه پر از گناه ولی در رکابتان
آخر شهید می شوم این حرف آخر است
شاعر: عباس احمدی
نظرات