عمری است در هوای خودت گریه می کنی
عمری است در هوای خودت گریه می کنی
عمری است با نوای خودت گریه می کنی
گاهی کنار تربت مخفی مادرت
بر خاک آشنای خودت گریه می کنی
یک شب کنار پنجره فولاد می روی
با حاجت و دعای خودت گریه می کنی
شب های جمعه زائر شش گوشه می شوی
با یاد کربلای خودت گریه می کنی
با خواندن زیارت ناحیه تا سحر
با سوز روضه های خودت گریه می کنی
لایق نبوده ایم انیس غمت شویم
با درد و غصه های خودت گریه می کنیم
ما که اهمیت به غیابت نمی دهیم
از غربتت برای خودت گریه می کنیم
هر هفته نامه های مرا می زنی ورق
بر حال این گدای خودت گریه می کنی
کس تاب آن نداشته همگریه ات شود
تنها تو پا به پای خودت گریه می کنی
شاعر: رضا رسول زاده
عمری است با نوای خودت گریه می کنی
گاهی کنار تربت مخفی مادرت
بر خاک آشنای خودت گریه می کنی
یک شب کنار پنجره فولاد می روی
با حاجت و دعای خودت گریه می کنی
شب های جمعه زائر شش گوشه می شوی
با یاد کربلای خودت گریه می کنی
با خواندن زیارت ناحیه تا سحر
با سوز روضه های خودت گریه می کنی
لایق نبوده ایم انیس غمت شویم
با درد و غصه های خودت گریه می کنیم
ما که اهمیت به غیابت نمی دهیم
از غربتت برای خودت گریه می کنیم
هر هفته نامه های مرا می زنی ورق
بر حال این گدای خودت گریه می کنی
کس تاب آن نداشته همگریه ات شود
تنها تو پا به پای خودت گریه می کنی
شاعر: رضا رسول زاده
نظرات