شب های درد بی کسی ام را سحر کنم
شب های درد بی کسی ام را سحر کنم
وقتی به آن جمال جمیلت نظر کنم
ماه صفر رسیده و آقا نیامدی
این ماه را چگونه بدون تو سر کنم
دارم ز داغ دوری تو پیر می شوم
وقتش شده به سوی تو آقا سفر کنم
قربان شال مشکیت ای صاحب عزا
از این همه مصیبت تو دیده تر کنم
کی می شود که ای همه ی آرزوی من
با دست تو لباس عزا را به بر کنم
هر روضه ای که می شنوم آه می کشم
بی تو میان روضه چه خاکی به سر کنم
این اشک ها به زخم تو مرهم نمی شود
باید که فکر داروی زخم دگر کنم
آفا اجازه هست کمی روضه خوان شوم
یعنی که ناله های تو را بیشتر کنم
بزم شراب، رفتن زینب روا نبود
از داغ عمه ی تو رخم پر اثر کنم
شاعر : محمد فردوسی
وقتی به آن جمال جمیلت نظر کنم
ماه صفر رسیده و آقا نیامدی
این ماه را چگونه بدون تو سر کنم
دارم ز داغ دوری تو پیر می شوم
وقتش شده به سوی تو آقا سفر کنم
قربان شال مشکیت ای صاحب عزا
از این همه مصیبت تو دیده تر کنم
کی می شود که ای همه ی آرزوی من
با دست تو لباس عزا را به بر کنم
هر روضه ای که می شنوم آه می کشم
بی تو میان روضه چه خاکی به سر کنم
این اشک ها به زخم تو مرهم نمی شود
باید که فکر داروی زخم دگر کنم
آفا اجازه هست کمی روضه خوان شوم
یعنی که ناله های تو را بیشتر کنم
بزم شراب، رفتن زینب روا نبود
از داغ عمه ی تو رخم پر اثر کنم
شاعر : محمد فردوسی
نظرات