به سویت آمدم با رو سیاهی
به سويت آمدم با رو سياهي
قدي خم دارم و بار گناهي
دلم را زنده کن با گوشه چشمی
«إلهـی یـا إلهـی یـا إلهـی»
*
اگر اين راه و رسم بندگي نيست
نصيب من به جز شرمندگي نيست
پشيمانم پشيمانم پشيمان
مرام تو مگر بخشندگي نيست؟
*
شده پيمانه ام از خون دل پُر
امان از غفلت و جهل و تکبر
گنهکار آمده «يا غافرَ الذَنب»
پشيمان آمده «يا کاشفَ الضُّر»
*
از بس که رئوف و مهربانی یا رب
تو ملجأ هر پیر و جوانی یا رب
هرگز نشنیده ام گنه کاری را
از خانه ي رحمتت برانی یارب
*
نومید نمیشویم یک آن از تو
دیدیم مگر به غیرِ احسان از تو؟
جرم و گنه و خطا و عصیان از ما
جود و کرم و عطا و غفران از تو
شاعر: یوسف رحیمی
قدي خم دارم و بار گناهي
دلم را زنده کن با گوشه چشمی
«إلهـی یـا إلهـی یـا إلهـی»
*
اگر اين راه و رسم بندگي نيست
نصيب من به جز شرمندگي نيست
پشيمانم پشيمانم پشيمان
مرام تو مگر بخشندگي نيست؟
*
شده پيمانه ام از خون دل پُر
امان از غفلت و جهل و تکبر
گنهکار آمده «يا غافرَ الذَنب»
پشيمان آمده «يا کاشفَ الضُّر»
*
از بس که رئوف و مهربانی یا رب
تو ملجأ هر پیر و جوانی یا رب
هرگز نشنیده ام گنه کاری را
از خانه ي رحمتت برانی یارب
*
نومید نمیشویم یک آن از تو
دیدیم مگر به غیرِ احسان از تو؟
جرم و گنه و خطا و عصیان از ما
جود و کرم و عطا و غفران از تو
شاعر: یوسف رحیمی
نظرات