با حال خسته گوشه زندان چه می کشید
از طعنه هاي دشمن نادان چه ميکشيد
بين کوير، حضرت باران چه ميکشيد
در بند ظلم و کينهی قوم ستمگري
تنها پناه عالم امکان چه ميکشيد
خورشيد عشق و رحمت و نور و سخا و جود
در بين اين قبيلهی عصيان چه ميکشيد
با پيکرش چه کرده تب تازيانه ها
با حال خسته گوشهی زندان چه ميکشيد
شکر خدا که دختر مظلومه اش نديد
باباي بي شکيب و پريشان چه ميکشيد
اما دلم گرفته ز اندوه ديگري
طفل سه ساله گوشهی ويران چه ميکشيد
با ديدن سر پدرش در ميان طشت
هنگام بوسه بر لب عطشان چه ميکشيد
وقتي که ديد چشم کبودش در آن ميان
خونين شده تلاوت قرآن چه ميکشيد
مي گفت با لب پر از آهي که جان نداشت:
اي کاش هيچ سنگدلي خيزران نداشت
شاعر: یوسف رحیمی
بين کوير، حضرت باران چه ميکشيد
در بند ظلم و کينهی قوم ستمگري
تنها پناه عالم امکان چه ميکشيد
خورشيد عشق و رحمت و نور و سخا و جود
در بين اين قبيلهی عصيان چه ميکشيد
با پيکرش چه کرده تب تازيانه ها
با حال خسته گوشهی زندان چه ميکشيد
شکر خدا که دختر مظلومه اش نديد
باباي بي شکيب و پريشان چه ميکشيد
اما دلم گرفته ز اندوه ديگري
طفل سه ساله گوشهی ويران چه ميکشيد
با ديدن سر پدرش در ميان طشت
هنگام بوسه بر لب عطشان چه ميکشيد
وقتي که ديد چشم کبودش در آن ميان
خونين شده تلاوت قرآن چه ميکشيد
مي گفت با لب پر از آهي که جان نداشت:
اي کاش هيچ سنگدلي خيزران نداشت
شاعر: یوسف رحیمی
نظرات