ای ماه مهربان شب تار من! بمان
ای ماه مهربان شب تار من! بمان
تنهاست بی تو حیدرت ای یار من! بمان
دیگر به جای هر نفست آه میکشی
آه ای عزیزْ همسر بیمار من! بمان
تسکین داغهای جگرسوز من! مرو
درمان دردهای دل زار من! بمان
خواب از شبت گرفته غم و زخمها ولی
با این وجود، طلعت بیدار من! بمان
یک دست را به زور به جارو گرفتهای
یک دست را میانهی پهلو گرفتهای
بیگانهای که نیست در این خانه، ماندهام
ای محرم علی! چه شده رو گرفتهای؟
با تو چه کردهاند عزیزم؟ که اینچنین
با گریههای روز و شبت خو گرفتهای
ناموس حیدر است که افتاده بر زمین؟
یا کشتی شکستهی پهلو گرفتهای؟
شاعر: محمد قائمی راد
تنهاست بی تو حیدرت ای یار من! بمان
دیگر به جای هر نفست آه میکشی
آه ای عزیزْ همسر بیمار من! بمان
تسکین داغهای جگرسوز من! مرو
درمان دردهای دل زار من! بمان
خواب از شبت گرفته غم و زخمها ولی
با این وجود، طلعت بیدار من! بمان
یک دست را به زور به جارو گرفتهای
یک دست را میانهی پهلو گرفتهای
بیگانهای که نیست در این خانه، ماندهام
ای محرم علی! چه شده رو گرفتهای؟
با تو چه کردهاند عزیزم؟ که اینچنین
با گریههای روز و شبت خو گرفتهای
ناموس حیدر است که افتاده بر زمین؟
یا کشتی شکستهی پهلو گرفتهای؟
شاعر: محمد قائمی راد
نظرات