بمیرم برا عصر فردا
اجازه بده تا، کنارت بشینم
میخوام تا خود صبح، گلوتو ببینم
میخوام تا خود صبح، گلوتو ببوسم
بمیرم براتو که مادر نداری
دارم خواهش از تو، اگه میشه امشب
تو از دستت انگشترو دربیاری
چرا داری از دور خیمه
همش سنگ و خار برمیداری؟
چرا واسه اهل خیامت، بیقراری؟
«بمیرم برا عصر فردا»
تو که واسه رفتن، همش بیقراری
بگو خیمههاتو، به کی میسپاری؟
چجوری ببینم، تنتو رو خاکا
بمیرم الهی برا تن خونیت
چجوری ببینم، من از اون بلندی
که توو دست شمره محاسن خونیت
بمیرم برای تن تو
بمیرم برای سر تو
که بعد تو میره اسارت، خواهر تو
«بمیرم برا عصر فردا»
شاعر: رضا یزدانی
میخوام تا خود صبح، گلوتو ببینم
میخوام تا خود صبح، گلوتو ببوسم
بمیرم براتو که مادر نداری
دارم خواهش از تو، اگه میشه امشب
تو از دستت انگشترو دربیاری
چرا داری از دور خیمه
همش سنگ و خار برمیداری؟
چرا واسه اهل خیامت، بیقراری؟
«بمیرم برا عصر فردا»
تو که واسه رفتن، همش بیقراری
بگو خیمههاتو، به کی میسپاری؟
چجوری ببینم، تنتو رو خاکا
بمیرم الهی برا تن خونیت
چجوری ببینم، من از اون بلندی
که توو دست شمره محاسن خونیت
بمیرم برای تن تو
بمیرم برای سر تو
که بعد تو میره اسارت، خواهر تو
«بمیرم برا عصر فردا»
شاعر: رضا یزدانی
نظرات