یه آقایی دارم، که خیلی کریمه
امامی که گفتن، که خیلی کریمه
کریمه ولی از، حرم بی نصیبه
بمیرم براش که، تو خونش غریبه
بمیرم که خونش، شده قتلگاهش
که یاری نداره، میون سپاهش
یه داغی که عمری، غم رو دلش شد
غم مادرش بود، همون قاتلش شد
«الهی بمیرم»
شاعر: محمد رسولی
نظرات