یـمـه ذکـریـنـی مـن تـمـر زفـة شـباب
يـمـه ذكـريـنـي مـن تـمـر زفـة شـباب
ای مادر، وقتی عروسی جوانان را در خیابان میبینی مرا به یاد داشته باش
مـن الـعـرس مـحـروم، حـنتي دم المصاب
چرا که من از عروسی محرومم، و حنای من خون مصیبت من است
شــمــعـة شـبـابـي مـن يـطـفـوهـا
هر موقع دشمنان شمع عمر من را خاموش کردند
حـنـتـي دمـي والچـفـن ذاري الـتـراب
بدان که حنای من خون من است و کفن من غباریست که به خاطر باد
روی بدنم جمع میشود، زیرا بدنم روی زمین میماند
يـمـه ذكـريـنـي مـن تـمـر زفـة شـباب
ای مادر، وقتی عروسی جوانان را در خیابان میبینی مرا به یاد داشته باش
نظرات