باعلی، ساده ترین کار اهالی مردن است
بدترین کابوس من در خشکسالی مردن است
ترسم از مردن که نه! با دست خالی مردن است
درد بی دردی علاجش آتش است و ترس من
غوطه ور در عافیت، از بی ملالی مردن است
مثل آن پروانه ای هستم که تنها حسرتش
در طواف شمع با آشفته حالی مردن است
مثل آن گلدستهی پیری جانش سالها
غرقِ در رؤیای گلبانگی بِلالی مردن است
آرزویم مثل مجنون گم شدن در موی یار
بعد از آن در لا به لای آن لیالی مردن است
نیست کاری سادهتر از جان سپردن در نجف
باعلی، ساده ترین کار اهالی مردن است
مرگ را هم دوست دارم در حریم کوی او
چون حیات واقعی در این حوالی مردن است
وقت مردن سر به روی دامنش خواهم گذاشت
عشق من هر شب در آغوشش خیالی مردن است
بهترین کار جهان مثل «فرزدق» زیستن
بهترین کار جهان مثل «هلالی»* مردن است
مرگ در قاموس مردان، بوسه بر شمشیرهاست
این هنر یعنی شهادت، رمزِ عالی مردن است
از بهشت بی علی بیزارم و رؤیای من
در جوار حضرت مولی الموالی مردن است
شاعر: احمد علوی
ترسم از مردن که نه! با دست خالی مردن است
درد بی دردی علاجش آتش است و ترس من
غوطه ور در عافیت، از بی ملالی مردن است
مثل آن پروانه ای هستم که تنها حسرتش
در طواف شمع با آشفته حالی مردن است
مثل آن گلدستهی پیری جانش سالها
غرقِ در رؤیای گلبانگی بِلالی مردن است
آرزویم مثل مجنون گم شدن در موی یار
بعد از آن در لا به لای آن لیالی مردن است
نیست کاری سادهتر از جان سپردن در نجف
باعلی، ساده ترین کار اهالی مردن است
مرگ را هم دوست دارم در حریم کوی او
چون حیات واقعی در این حوالی مردن است
وقت مردن سر به روی دامنش خواهم گذاشت
عشق من هر شب در آغوشش خیالی مردن است
بهترین کار جهان مثل «فرزدق» زیستن
بهترین کار جهان مثل «هلالی»* مردن است
مرگ در قاموس مردان، بوسه بر شمشیرهاست
این هنر یعنی شهادت، رمزِ عالی مردن است
از بهشت بی علی بیزارم و رؤیای من
در جوار حضرت مولی الموالی مردن است
شاعر: احمد علوی
نظرات