نیزه شکسته ها رو تو قتله گاه به سختی زدم کنار برادر
توو قتلگاه، نیزه شکسته ها رو
به سختی، زدم کنار برادر
فدات بشم، چیزی ازت نمونده
بیارم، به یادگار برادر
تنی رو که گذاشتن، اسبا ازش رد بشن
می پاشه از هم ای وای، شبیه این قلب من
اگه شد، نبین که
زینبت داره میره اسارت
نمیخوام، بدونی
چادرامون دیگه رفته غارت
(واویلا)
شکر خدا، سایه تو رو سرِ
کاروان، مونده هنوز؛ یا حسین!
من میرم و، این تن صد پاره رو
میسپرم، به خاک صحرا؛ حسین
«آه از آنساعتی، که با تنچاک چاک
نهادی ای تشنه لب، صورت خود روی خاک»
یادمه که، میگفتی
سرنوشت خدا برام اینه:
کوچه کوچه، شب و روز
دوست داره توو اسارت ببینه
(واویلا)
شاعر: امیررضا یزدانی
به سختی، زدم کنار برادر
فدات بشم، چیزی ازت نمونده
بیارم، به یادگار برادر
تنی رو که گذاشتن، اسبا ازش رد بشن
می پاشه از هم ای وای، شبیه این قلب من
اگه شد، نبین که
زینبت داره میره اسارت
نمیخوام، بدونی
چادرامون دیگه رفته غارت
(واویلا)
شکر خدا، سایه تو رو سرِ
کاروان، مونده هنوز؛ یا حسین!
من میرم و، این تن صد پاره رو
میسپرم، به خاک صحرا؛ حسین
«آه از آنساعتی، که با تنچاک چاک
نهادی ای تشنه لب، صورت خود روی خاک»
یادمه که، میگفتی
سرنوشت خدا برام اینه:
کوچه کوچه، شب و روز
دوست داره توو اسارت ببینه
(واویلا)
شاعر: امیررضا یزدانی
نظرات