دلگیر است و گریه آور خانه
یازهرا، یازهرا یازهرا
یازهرا، یازهرا یازهرا
جان مرا دم به دم، میسوزد
شمعی که در خانه ام، میسوزد
غصه میبارد، از در و دیوار
کودکان ماتِ، مادری تبدار
دلگیر است و گریه آور
خانه بی لبخند مادر
ای وای از غمهای حیدر
***
زین پرسش، چشمم تر میشود:
که مادر، کی بهتر میشود
میبینی زینبت را، میگرید
آن سو حسن بی صدا، میگرید
بر لب نیاور، حرف رفتن را
میدانم هستی، دلتنگ بابا
میمانم سرگردان بی تو
حیران و بی سامان بی تو
با اشک کودکان بی تو
***
خاموشی ست، پاسخت این شبها
وقتی که، میپرسم حالت را
بر صورتت رنگ غم نشسته
چون پهلوی تو دلم شکسته
پوشاندی از من، روی نیلی را
تا که نبینم، رد سیلی را
بر فلک شعله زد آهم
روی از من میپوشد ماهم
مرگ خود از خدا خواهم
شاعر: محمد مهدی سیار
یازهرا، یازهرا یازهرا
جان مرا دم به دم، میسوزد
شمعی که در خانه ام، میسوزد
غصه میبارد، از در و دیوار
کودکان ماتِ، مادری تبدار
دلگیر است و گریه آور
خانه بی لبخند مادر
ای وای از غمهای حیدر
***
زین پرسش، چشمم تر میشود:
که مادر، کی بهتر میشود
میبینی زینبت را، میگرید
آن سو حسن بی صدا، میگرید
بر لب نیاور، حرف رفتن را
میدانم هستی، دلتنگ بابا
میمانم سرگردان بی تو
حیران و بی سامان بی تو
با اشک کودکان بی تو
***
خاموشی ست، پاسخت این شبها
وقتی که، میپرسم حالت را
بر صورتت رنگ غم نشسته
چون پهلوی تو دلم شکسته
پوشاندی از من، روی نیلی را
تا که نبینم، رد سیلی را
بر فلک شعله زد آهم
روی از من میپوشد ماهم
مرگ خود از خدا خواهم
شاعر: محمد مهدی سیار
نظرات