از تلّ زینبیه چه پیداست قتلگاه
امشب که محشری شده برپا به کربلا
ما را ببر دوباره خدایا به کربلا
هر سوی دشت، روضه سر بسته ایست باز
هر گوشه هیأتی است شگفتا به کربلا
نی ها اگرچه لب به سخن باز کرده اند
سر بسته مانده قصه سرها به کربلا
عطر مدینه میوزد از سمت علقمه
گویا قدم گذاشته زهرا به کربلا
نعش حبیب و حرّ و زهیر و وهب شود
چون مصحف ورق شده فردا به کربلا
فردا که شعله آب رسانَد به خیمه ها
خالیست جای حضرت سقا به کربلا
فردا برای تشنگی طفل شیرخوار
تیر سه شعبه ای است مهیّا به کربلا
از تلّ زینبیّه چه پیداست قتلگاه
آه از نگاه زینب کبری به کربلا
فردا میان نیزه و شمشیر خواهری
گم میکند برادر خود را به کربلا
دارند نعل تازه میارند، اینچنین-
با کشته ها کنند مدارا به کربلا
شاعر: ميلاد عرفان پور
ما را ببر دوباره خدایا به کربلا
هر سوی دشت، روضه سر بسته ایست باز
هر گوشه هیأتی است شگفتا به کربلا
نی ها اگرچه لب به سخن باز کرده اند
سر بسته مانده قصه سرها به کربلا
عطر مدینه میوزد از سمت علقمه
گویا قدم گذاشته زهرا به کربلا
نعش حبیب و حرّ و زهیر و وهب شود
چون مصحف ورق شده فردا به کربلا
فردا که شعله آب رسانَد به خیمه ها
خالیست جای حضرت سقا به کربلا
فردا برای تشنگی طفل شیرخوار
تیر سه شعبه ای است مهیّا به کربلا
از تلّ زینبیّه چه پیداست قتلگاه
آه از نگاه زینب کبری به کربلا
فردا میان نیزه و شمشیر خواهری
گم میکند برادر خود را به کربلا
دارند نعل تازه میارند، اینچنین-
با کشته ها کنند مدارا به کربلا
شاعر: ميلاد عرفان پور
نظرات