سرباز آخر من، اصغر من، دلخوشی بابا
سرباز آخر من/اصغر من/ دلخوشي بابا
آتش زد بر جگرم/ اي پسرم/ تلظي لبها
بر سر دستان پدر/ ميدرخشد پيكر تو
خيره چشم حرمله بر/ روشني حنجر تو
چه شد در آن لحظه/ دگر نميدانم
فقط پر از خون شد/ ميان دستانم
بر روي دست پدر اين همه پرپر مزن
مانده بر گونه تر، خون تو و اشك من
قنوت سرخ من، پسرم
بگو كدامين سو ببرم
تو را گل پرپر
خودت بگو آخر،چه كنم
اگر بپرسن اهل حرم
چه شد علي اصغر
شاعر: مهدي سيار
آتش زد بر جگرم/ اي پسرم/ تلظي لبها
بر سر دستان پدر/ ميدرخشد پيكر تو
خيره چشم حرمله بر/ روشني حنجر تو
چه شد در آن لحظه/ دگر نميدانم
فقط پر از خون شد/ ميان دستانم
بر روي دست پدر اين همه پرپر مزن
مانده بر گونه تر، خون تو و اشك من
قنوت سرخ من، پسرم
بگو كدامين سو ببرم
تو را گل پرپر
خودت بگو آخر،چه كنم
اگر بپرسن اهل حرم
چه شد علي اصغر
شاعر: مهدي سيار
نظرات