شهادت را بیقراریم، ولایت را جان نثاریم
همه خون است و شراره
نمانده جای نظاره
خداوندا از دل میدان آمد بی سواره
نمانده یار دلیری
رسیده وقت اسیری
نه انگشتی مانده نه انگشتر، نه گوش و نه گوشواره
(شام غریبان شد، ماتم فراوان شد، زینب پریشان شد حسین)
شکست آخر جام صبرم
ترحّم آورده ابرم
اگر اکنون برنخیزی فردا نشینی بر سنگر قبرم
بنی هاشم پاره پاره
سر تو مال التجاره
اسیر چنگ دَدان و دیوان بدتر از جود و گبرم
(شام غریبان شد، ماتم فراوان شد، زینب پریشان شد حسین)
برادر مشتاق دیدار
سر از روی نیزه بردار
ببین ماندم در میان چشمان نامحرم ها گرفتار
شد از دستم راه چاره
نه گوش و نه گوشواره
دوباره در خاطرم شد زنده حکایات درب و دیوار
(شاه و ارباب من، درّ نایاب من، مهر و مهتاب من حسین)
شهادت را بی قراریم
ولایت را جان نثاریم
منافق با یاوهگویی سرگرم و ما امشب سوگواریم
یزیدی ها بی شمارند
که قرآن بر نیزه دارند
مبادا چون مردم کوفه ما علی را تنها گذاریم
(شاه و ارباب من، درّ نایاب من، مهر و مهتاب من حسین)
نمانده جای نظاره
خداوندا از دل میدان آمد بی سواره
نمانده یار دلیری
رسیده وقت اسیری
نه انگشتی مانده نه انگشتر، نه گوش و نه گوشواره
(شام غریبان شد، ماتم فراوان شد، زینب پریشان شد حسین)
شکست آخر جام صبرم
ترحّم آورده ابرم
اگر اکنون برنخیزی فردا نشینی بر سنگر قبرم
بنی هاشم پاره پاره
سر تو مال التجاره
اسیر چنگ دَدان و دیوان بدتر از جود و گبرم
(شام غریبان شد، ماتم فراوان شد، زینب پریشان شد حسین)
برادر مشتاق دیدار
سر از روی نیزه بردار
ببین ماندم در میان چشمان نامحرم ها گرفتار
شد از دستم راه چاره
نه گوش و نه گوشواره
دوباره در خاطرم شد زنده حکایات درب و دیوار
(شاه و ارباب من، درّ نایاب من، مهر و مهتاب من حسین)
شهادت را بی قراریم
ولایت را جان نثاریم
منافق با یاوهگویی سرگرم و ما امشب سوگواریم
یزیدی ها بی شمارند
که قرآن بر نیزه دارند
مبادا چون مردم کوفه ما علی را تنها گذاریم
(شاه و ارباب من، درّ نایاب من، مهر و مهتاب من حسین)
نظرات