قرآن ناطق تو، بحر حقایق تو
خدا به تو بخشید، میراث احمد را
وهبك الله ميراث أحمد
تا زنده گردانی، دین محمد را
لتجدد دين محمد
قرآن ناطق تو، بحر حقایق تو
أنت القرآن الناطق، أنت بحر الحقائق
ای چشمه نور و، ای صبح صادق تو
أنت مصدر النور، و أنت الفجر الصادق
نور کلامت زد آتش شب را
نور كلامك اخترق الليل
من از تو دارم دین و مذهب را
وأنا أخذت ديني و مذهبي منك
در سنگر علم...جنگ و جهادت
في متراس العلم حربك و جهادك
پایان راه تو اینک شهادت
والشهادة كانت نهاية حياتك
امام دلها... فرزند زهرا
إمام القلوب/ ابن الزهراء
*** *** *** ***
دریای چشمانت، تلاطم غمها
الحزن يتلاطم في بحر عينيك
در دل تو بر پاست، روضه عاشورا
وسيرة عاشوراء قائمة في قلبك
چون شعله افکندند، در خانه ات ناگاه
حين أضرموا النار في بيتك
میزد غم زینب، شعله به قلبت، آه
كان يحرق حزن زينب قلبك
شد تازه در دلها داغ زهرا
عندما اقتادوك إلى الأزقة
تو را که میبردند در کوچه ها
تجددت في القلوب مصيبة الزهراء
پایان ندارد...این غربت انگار
وكأن لا نهاية لهذه الغربة
گواه این غربت بقیع غمبار
والبقيع الحزين يشهد عليها
امام دلها... فرزند زهرا
إمام القلوب/ ابن الزهراء
*** *** *** ***
قد أشعلوا ناري، لا ليسَ في داري
بر گرد من آتش افروختند ... اما نه در خانه من
بل في حشا صدري، من نارِ تذكاري
بلکه درون سینه ام را با آتش خاطراتم سوزاندند
يا يومَ عاشورا، هيَّجتَ تزفاري
ای روز عاشورا، بار دیگر غم و اندوه را در درونم برانگیختی
والحزنُ يا زينب، من جرحِكِ الجاري
و اي زینب (س)، از زخم تو حزن و اندوه جاری است
واللهِ لا أبكي من أحزاني
به خدا سوگند برای اندوه خودم نمی گریم
بل نارُ عاشورا في وجداني
بلکه آتش عاشورا درونم را می سوزاند
نارُ المُحَرّم... في الروحِ تُضْرَم
آتش محرم.... در روحم زبانه می کشد
إذ أصبحت داري مثلَ المخيّم
به طوری که خانه ام مثل خیمه های کربلا در روز عاشورا شد
والدمعُ يلهب من صبرِ زينب
اشک از صبر زینب شعله می کشد…
*** *** *** ***
زهراءُ مَن يسْلَمْ، مِن نسلِكِ الأكرم
یا زهرا، چه کسی از نسل تو از حملات دشمنان در امان ماند؟
في العمرِ والقبرِ، أبناءُكِ تُظْلَم
به فرزندان تو، در حیات و مماتشان ظلم شد
والغرقدُ الدامي، من قبرِكِ الأعظم
بقیع بخشی از مزار توست
ما هدّموا قبري، بل ذكرُهم يُهْدَم
آنها فقط قبر مرا خراب نکردند، بلکه می خواهند با تخریب قبرها،
یاد تو و فرزندانت را از میان ببرند
واللهُ قد أخفى قبرَ الزهرا
خداوند قبر زهرا پنهان کرد
لا تعجبوا لمَّا يبقى سِرّا
تعجب نکنید که قبر او مخفی است
هدمُ القبورِ... شرعُ الكَفورِ
تخریب قبرها، دین کافران است
والليلُ يطفيهِ ضوءُ البدورِ
ولی نور ماه ها، تاریکی شب را می زداید
قبري يقاوم عن قبرِ فاطم
قبر من، از قبر مادرم زهرا دفاع میکند
شعر فارسي: محمد مهدي سيار
شعر عربي: عبدالله القرمزي (از بحرين)
نظرات