با غم بی پایانت، علی تنها شد
با غم بی پایانت، علی تنها شد
با نگاه طفلانت، علی تنها شد
تو را
چنین خونین بال و پر
شکسته دل خون جگر
سپردم دست پدر
تو رفتی و در و دیوار، پس از تو روضه خوان توست
که رد خون کنار در، نشان توست
خدا نگهدار تو
شدم عزادار تو
شدم پریشان ماتمت
شاعر: محمد مهدی سیار
با نگاه طفلانت، علی تنها شد
تو را
چنین خونین بال و پر
شکسته دل خون جگر
سپردم دست پدر
تو رفتی و در و دیوار، پس از تو روضه خوان توست
که رد خون کنار در، نشان توست
خدا نگهدار تو
شدم عزادار تو
شدم پریشان ماتمت
شاعر: محمد مهدی سیار
نظرات