نفسی امون نمیدن، برسه به خیمه آبی
نفسی امون نمیدن / برسه به خیمه آبی
من و مشک خالی از آب/ چه غمی چه اضطرابی
لب خشک علی اصغر
دوباره جلوی چشامه
ولی از پا نمی شینم
که خون علی تو رگامه
دل رقیه / اسیر اشک و آهه
به اهل خیمه / بگو عمو تو راهه
ابوفاضل ابوفاضل ابوفاضل یا عباس
می رسم به خیمه کم کم / اگه نیزه ها بذارن
لاله های تشنه ی من/ دیگه طاقتی ندارن
خداحافظ حسین من
رسیده نفسم به آخر
به دستم مشک بی آبه
شکسته دلم ای برادر
تمام جانم / فدای تو حسینم
دلم گرفته / برای تو حسینم
ابوفاضل ابوفاضل ابوفاضل یا عباس
شاعر: سجاد سامانی
من و مشک خالی از آب/ چه غمی چه اضطرابی
لب خشک علی اصغر
دوباره جلوی چشامه
ولی از پا نمی شینم
که خون علی تو رگامه
دل رقیه / اسیر اشک و آهه
به اهل خیمه / بگو عمو تو راهه
ابوفاضل ابوفاضل ابوفاضل یا عباس
می رسم به خیمه کم کم / اگه نیزه ها بذارن
لاله های تشنه ی من/ دیگه طاقتی ندارن
خداحافظ حسین من
رسیده نفسم به آخر
به دستم مشک بی آبه
شکسته دلم ای برادر
تمام جانم / فدای تو حسینم
دلم گرفته / برای تو حسینم
ابوفاضل ابوفاضل ابوفاضل یا عباس
شاعر: سجاد سامانی
نظرات