یه ساله که به حال خود رها شدم
دیدی دوباره هق هق و شب گریه ها مو؟
بیا و نشنیده نگیر سوز صدامو
منو برا خودم نخواست هیچ کس جز تو
از همه ی عالم دلم خسته س جز تو
همه درا به روی من بسته س جز تو
از این دل هرجاییم اشکو الیک
از غربت و تنهایی ام اشکو الیک
اجازه میدی تا سحر برات ببارم؟
سرم رو روی دامنت میشه بذارم؟
یه ساله که به حال خود رها شدم
یه ساله که از عاشقات جدا شدم
به زندگی بی تو مبتلام شدم
از لذت و شوق گناه اشکو الیک
از این دل تار و سیاه اشکو الیک
شاعر: امیر رضا یزدانی
بیا و نشنیده نگیر سوز صدامو
منو برا خودم نخواست هیچ کس جز تو
از همه ی عالم دلم خسته س جز تو
همه درا به روی من بسته س جز تو
از این دل هرجاییم اشکو الیک
از غربت و تنهایی ام اشکو الیک
اجازه میدی تا سحر برات ببارم؟
سرم رو روی دامنت میشه بذارم؟
یه ساله که به حال خود رها شدم
یه ساله که از عاشقات جدا شدم
به زندگی بی تو مبتلام شدم
از لذت و شوق گناه اشکو الیک
از این دل تار و سیاه اشکو الیک
شاعر: امیر رضا یزدانی
نظرات