زهراءُ قُومي ... كلِّميني كلِّميني كلِّميني

ای زهرا، برخیز و با من سخن بگو

أُمَّ أبيها ...يا اْبنةَ المُختارِ يا أُمَّ الشُجونِ

ای دختر پیامبر برگزیده خداوند، وای مادر غمها

إنَّ فُؤادي ... صارَ يَغلِي مِن براكينِ الحَنينِ

قلب من از شوق شما در خروش است

زهراءُ قُومي ... كلِّميني كلِّميني   كلِّميني

ای زهرا برخیز و با من سخن بگو

زهراءُ زهراءْ ..اُنظري لي و اُنظري للحَسَنينِ

ای زهرا، به حال من و حسنین بنگر

هيهاتَ أنسى ... ضِلعَكِ المَكسورَ في الصَّدرِ الحَزينِ

ممکن نیست که دنده های شکسته ات را در سینه رنجورت از یاد ببرم

زهراءُ قُومي ... كلِّميني كلِّميني   كلِّميني

زهرا، برخیز و با من سخن بگو

هيهاتَ أَنسى ... حين صِحْتِ : " فِضَّةُ الآنَ اْدْرِكيني "

ممکن نیست لحظه ای را که فریاد زدی "ای فضه مرا دریاب"، فراموش کنم

زهراءُ قُومي ... كلِّميني كلِّميني كلِّميني

زهرا برخیز و با من سخن بگو

شاعر: احمد الحجیری از بحرین