شب غسل تو است و افتاده، لرزه بر دست فاتح خیبر
ای وجودی که در کمال شهود
هستیات نورِ عالمِ غیب است
نام پاک تو بی وضو بردن
نزد اصحابِ معرفت، عیب است
جز تو ای معنی کلامالله
کیست شایسته سلامالله؟
مدح تـو بـر لب رسول خدا
ذکر نابـیسـت از دعـا برتر
جز محمد که دستبوس تو بود
تویی از کل انبیا برتر
دل احمد کتاب منقبتت
کار ما نیست فهم مرتبتت
نیمهشبها که در دل محراب
ذکر آیات «نور» داشتهای
ای نمازت نهایت معراج!
عرش را پشت سر گذاشتهای
باغ سجاده غرق عِطر تو بود
نور عالم قنوت وِتر تو بود
شـرح تفسیر «نحـنوجهالله»
نقـش بسته به مصحف رویت
شب معراج مصطفی میدید
بـاغ جنـت پـر است از بویت
شد ز نورت کمی نصیب بهشت
تو بهشتی خودت، نه سیب بهشت
حقّ مطلق تو را علیالاطلاق
سروری بر زنان عالم داد
فضه شد میهمان مائدهای
که خدا پیش از این به مریم داد
تو منزهترین زنهایی
بر بلندای قرب تنهایی
به خدا، خانه گلین تو را
اشتیاق حبیب پُر کردهست
عِطر ناب «لِیُذهِبَ عَنکُم»
بوی «امَّن یُجیب» پُر کردهست
حلقه زد گرد چهرهات چون ماه
هاله «اِنَّما یُریدُ الله»
از همان خانه تا ابد جاریست
چشمه فیض، چشمه احسان
سایبان معطر آنجاست
سوره "هل اتی علی الانسان"
منزلی روشن از کلامالله
سر زد از آن دو آفتاب و دو ماه
بر سر روز اگر غمت میریخت
از شب تار تیرهتر میشد
به علی هم نگفتهای حتی
که چگونه شبت سحر میشد
چشم بیدار تو به ما آموخت
در ره حق چگونه باید سوخت
روح بین دو پهلوی احمد
به چه جرمی شکست پهلویت؟
گر جسارت نبود میگفتم
هرم آتش چه کرد با رویت؟
داغ سنگین به سینهات که نشست
به خدا شیشه دل تو شکست
شب غسل تو است و افتاده
لرزه بر دست فاتح خیبر
ناگهان بغض کهنه میشکند
سر به دیوار مینهد حیدر
دردها را نگفته بودی، آه
زخمها را نهفته بودی آه
پیکر غرق لالهات را داشت
حیدر از زیر پیرهن میشست
گوییا مرتضی در آن لحظات
دست از جان خویشتن میشست
آفتاب وفا خداحافظ
هستی مرتضی خداحافظ
شب تشییع جسم زهرا، نه
شب تشییع جان حیدر بود
حمل تابوت دوست بر شانه
بیشتر از توان حیدر بود
بود صبر جمیل حیدر هم
در فراق جمال زهرا کم
لیلةالدفن لیلةالقدر است
شب معراج لیلةالإسرا
گشته خاموش «کوکب دری»
خفته در خاک زهره زهرا
الوداع ای شهیده حیدر
روشنیبخش دیده حیدر
صاحب ماسئلتکم من أجر!
خوب اجر تو را ادا کردند
خودت از دخترت بپرس و ببین
امتت بعد تو چهها کردند
بیقراریم یا رسول الله
شکوه داریم یا رسول الله
صبر کردم اگرچه بود شگفت
از دل داغدار، این همه صبر
صبر کردم اگرچه بود شگفت
از من و ذوالفقار این همه صبر
ماند فریاد و بغضمان به گلو
خار در چشم و استخوان به گلو
هستیات نورِ عالمِ غیب است
نام پاک تو بی وضو بردن
نزد اصحابِ معرفت، عیب است
جز تو ای معنی کلامالله
کیست شایسته سلامالله؟
مدح تـو بـر لب رسول خدا
ذکر نابـیسـت از دعـا برتر
جز محمد که دستبوس تو بود
تویی از کل انبیا برتر
دل احمد کتاب منقبتت
کار ما نیست فهم مرتبتت
نیمهشبها که در دل محراب
ذکر آیات «نور» داشتهای
ای نمازت نهایت معراج!
عرش را پشت سر گذاشتهای
باغ سجاده غرق عِطر تو بود
نور عالم قنوت وِتر تو بود
شـرح تفسیر «نحـنوجهالله»
نقـش بسته به مصحف رویت
شب معراج مصطفی میدید
بـاغ جنـت پـر است از بویت
شد ز نورت کمی نصیب بهشت
تو بهشتی خودت، نه سیب بهشت
حقّ مطلق تو را علیالاطلاق
سروری بر زنان عالم داد
فضه شد میهمان مائدهای
که خدا پیش از این به مریم داد
تو منزهترین زنهایی
بر بلندای قرب تنهایی
به خدا، خانه گلین تو را
اشتیاق حبیب پُر کردهست
عِطر ناب «لِیُذهِبَ عَنکُم»
بوی «امَّن یُجیب» پُر کردهست
حلقه زد گرد چهرهات چون ماه
هاله «اِنَّما یُریدُ الله»
از همان خانه تا ابد جاریست
چشمه فیض، چشمه احسان
سایبان معطر آنجاست
سوره "هل اتی علی الانسان"
منزلی روشن از کلامالله
سر زد از آن دو آفتاب و دو ماه
بر سر روز اگر غمت میریخت
از شب تار تیرهتر میشد
به علی هم نگفتهای حتی
که چگونه شبت سحر میشد
چشم بیدار تو به ما آموخت
در ره حق چگونه باید سوخت
روح بین دو پهلوی احمد
به چه جرمی شکست پهلویت؟
گر جسارت نبود میگفتم
هرم آتش چه کرد با رویت؟
داغ سنگین به سینهات که نشست
به خدا شیشه دل تو شکست
شب غسل تو است و افتاده
لرزه بر دست فاتح خیبر
ناگهان بغض کهنه میشکند
سر به دیوار مینهد حیدر
دردها را نگفته بودی، آه
زخمها را نهفته بودی آه
پیکر غرق لالهات را داشت
حیدر از زیر پیرهن میشست
گوییا مرتضی در آن لحظات
دست از جان خویشتن میشست
آفتاب وفا خداحافظ
هستی مرتضی خداحافظ
شب تشییع جسم زهرا، نه
شب تشییع جان حیدر بود
حمل تابوت دوست بر شانه
بیشتر از توان حیدر بود
بود صبر جمیل حیدر هم
در فراق جمال زهرا کم
لیلةالدفن لیلةالقدر است
شب معراج لیلةالإسرا
گشته خاموش «کوکب دری»
خفته در خاک زهره زهرا
الوداع ای شهیده حیدر
روشنیبخش دیده حیدر
صاحب ماسئلتکم من أجر!
خوب اجر تو را ادا کردند
خودت از دخترت بپرس و ببین
امتت بعد تو چهها کردند
بیقراریم یا رسول الله
شکوه داریم یا رسول الله
صبر کردم اگرچه بود شگفت
از دل داغدار، این همه صبر
صبر کردم اگرچه بود شگفت
از من و ذوالفقار این همه صبر
ماند فریاد و بغضمان به گلو
خار در چشم و استخوان به گلو
نظرات