آب شد شمع خانهام کم کم
شب سراسیمه میرسد از راه
گویی آه من است هالهی ماه
شده روشن شب از نواهایم
نغمهی «إننا سمعنا»یم...
در دلم زنده میشود ناگاه
خاطرات خوش رسولالله
در نگاهش چه شوق و ذوقی داشت
دست ما را به دست هم که گذاشت
خاطرش جمع بود و قلبش شاد
که امانت به دست من میداد
یا نبی! بعد تو چهها کردند
خوب مزد تو را ادا کردند
درِ خانه که بوسهگاه تو بود
گشت روزی مطاف آتش و دود
میرود آه، جان من از تن
رو گرفتهست ماه من از من
میکُشد این سکوت حیدر را
کلّمینی، حبیبتی! زهرا!
زیر باران گریهام نم نم
آب شد شمع خانهام کم کم
جان من نذر جسم بیمارت
من خودم میشوم پرستارت...
چشم خود باز کن که زنده شوم
باز اعجاز کن که زنده شوم
باز سوسو بزن ستارهی من
چارهی قلب پاره پارهی من
آتش تب رسیده است به جان
نور قلبم! دعای نور بخوان
گشته ذکر حسین: یا شافی
نغمهی زینبین: یا کافی
حسَنت «یا طبیب» میخواند
خانه «ام من یجیب» میخواند
تو برایم بهاری ای مادر
سن و سالی نداری ای مادر...
شاعر: دکتر محمدمهدی سیار
گویی آه من است هالهی ماه
شده روشن شب از نواهایم
نغمهی «إننا سمعنا»یم...
در دلم زنده میشود ناگاه
خاطرات خوش رسولالله
در نگاهش چه شوق و ذوقی داشت
دست ما را به دست هم که گذاشت
خاطرش جمع بود و قلبش شاد
که امانت به دست من میداد
یا نبی! بعد تو چهها کردند
خوب مزد تو را ادا کردند
درِ خانه که بوسهگاه تو بود
گشت روزی مطاف آتش و دود
میرود آه، جان من از تن
رو گرفتهست ماه من از من
میکُشد این سکوت حیدر را
کلّمینی، حبیبتی! زهرا!
زیر باران گریهام نم نم
آب شد شمع خانهام کم کم
جان من نذر جسم بیمارت
من خودم میشوم پرستارت...
چشم خود باز کن که زنده شوم
باز اعجاز کن که زنده شوم
باز سوسو بزن ستارهی من
چارهی قلب پاره پارهی من
آتش تب رسیده است به جان
نور قلبم! دعای نور بخوان
گشته ذکر حسین: یا شافی
نغمهی زینبین: یا کافی
حسَنت «یا طبیب» میخواند
خانه «ام من یجیب» میخواند
تو برایم بهاری ای مادر
سن و سالی نداری ای مادر...
شاعر: دکتر محمدمهدی سیار
نظرات