این اربعین حال و هوای دیگری داشت
این اربعین حال و هوای دیگری داشت
جای شما خالی...صفای دیگری داشت
در هر قدم یاد شهیدی بود با ما
یاد علمدار رشیدی بود با ما
هر زائری از عاشقی میبرد نامی...
میداد از سوی «سلامی» هم سلامی...
امسال «حاجیزاده» با ما همقدم بود
«فقهی» هم آنجا بود، «مینوچهر» هم بود
«طهرانچی» و «صدیقی صابر» رسیدند
چون «باقری» همگریه با جابر رسیدند
«سید حسن» شد مستجاب «امّن یجیب»ش
آرامش آغوش مولا شد نصیبش
با چشم مردمدار، میآمد سبکبار
«هاشم صفیالدین» به استقبال زوّار
این اربعین آیات نصر حق عیان بود
نُقل محافل، نَقل موشکهایمان بود
گفتند: نذر گامتان این خاکِ آزاد
این آسمان هم نذر موشکهایتان باد!
هر کس که میدید این همه شور حسینی
فریاد میزد: رحمت حق بر خمینی!
دیدیم همراه ولی بودن چه فخریست
در لشکر «سید علی» بودن چه فخریست
ما زخم خوردیم و به ذلت تن ندادیم
در سمت نورانی تاریخ ایستادیم
انگشت ما بر ماشه، چشم ما به میدان
دنیا بداند اهل سازش نیست ایران
میایستد ایرانِ عاشق، پای این عهد
خون «هزار و صد شهید» امضای این عهد
ای غزه! ما پای تو و این درد هستیم
دنیا اگر خالی شود از مرد، هستیم
گیرم در این میدان تک و تنها بمانیم
در یاریِ انسان، تک و تنها بمانیم
در آن غروب سرخ، تنها ماند زینب
بر عهد و پیمان خود امّا ماند زینب
باز از دل تاریخ میآید صدایش
از عصر عاشورا، شروع کربلایش
تا اربعین، هنگام دیدار دوباره
با اشک آتشناک و قلب پاره پاره:
من درد دل دارم، بگویم یا نگویم؟
از چشم خونبارم بگویم یا نگویم؟
حالم پریشان در پریشان بود بی تو
روز و شبم شام غریبان بود بی تو
هر کس رسید از راه، حرفی زد به زینب
هر کس رسید از راه سنگی زد بر آن لب
«لب» بای بسماللهالرحمنالرحیم است
«لب» قاری آیات قرآن کریم است...
هر بار، با هر ضربه، از نو خواهرت مُرد
وقتی در آن مجلس بر آن «لب» خیزران خورد...
از بیحیاییهایشان دیگر نگویم
دیدی خودت از اوج نی، از سر نگویم
ای کاش طوفان این زمین را غرق میکرد
چون نوح امّت از تنوری سر در آورد
خاکستر روی تو را هم آخر ای ماه!
اشک رقیه پاک کرد از صورتت آه...
با این همه غم که نمیگنجد به باور
مُردم هزاران بار و نشکستم، برادر!
من کوفه را با پای خسته فتح کردم
من شام را با دست بسته فتح کردم
من ایستادم، ایستادم، ایستادم
چون کوه در سیل دمادم ایستادم
من شهر پشت شهر، از تو خطبه خواندم
من قرن پشت قرن، پیغامت رساندم
حرف دل است و بر دل عالم نشستهست
فتحالفتوحم فتح دلهای شکستهست
عشاق را پروانهی این شمع کردم
بنگر برایت چه سپاهی جمع کردم!
شاعر: دکتر محمدمهدی سیّار
جای شما خالی...صفای دیگری داشت
در هر قدم یاد شهیدی بود با ما
یاد علمدار رشیدی بود با ما
هر زائری از عاشقی میبرد نامی...
میداد از سوی «سلامی» هم سلامی...
امسال «حاجیزاده» با ما همقدم بود
«فقهی» هم آنجا بود، «مینوچهر» هم بود
«طهرانچی» و «صدیقی صابر» رسیدند
چون «باقری» همگریه با جابر رسیدند
«سید حسن» شد مستجاب «امّن یجیب»ش
آرامش آغوش مولا شد نصیبش
با چشم مردمدار، میآمد سبکبار
«هاشم صفیالدین» به استقبال زوّار
این اربعین آیات نصر حق عیان بود
نُقل محافل، نَقل موشکهایمان بود
گفتند: نذر گامتان این خاکِ آزاد
این آسمان هم نذر موشکهایتان باد!
هر کس که میدید این همه شور حسینی
فریاد میزد: رحمت حق بر خمینی!
دیدیم همراه ولی بودن چه فخریست
در لشکر «سید علی» بودن چه فخریست
ما زخم خوردیم و به ذلت تن ندادیم
در سمت نورانی تاریخ ایستادیم
انگشت ما بر ماشه، چشم ما به میدان
دنیا بداند اهل سازش نیست ایران
میایستد ایرانِ عاشق، پای این عهد
خون «هزار و صد شهید» امضای این عهد
ای غزه! ما پای تو و این درد هستیم
دنیا اگر خالی شود از مرد، هستیم
گیرم در این میدان تک و تنها بمانیم
در یاریِ انسان، تک و تنها بمانیم
در آن غروب سرخ، تنها ماند زینب
بر عهد و پیمان خود امّا ماند زینب
باز از دل تاریخ میآید صدایش
از عصر عاشورا، شروع کربلایش
تا اربعین، هنگام دیدار دوباره
با اشک آتشناک و قلب پاره پاره:
من درد دل دارم، بگویم یا نگویم؟
از چشم خونبارم بگویم یا نگویم؟
حالم پریشان در پریشان بود بی تو
روز و شبم شام غریبان بود بی تو
هر کس رسید از راه، حرفی زد به زینب
هر کس رسید از راه سنگی زد بر آن لب
«لب» بای بسماللهالرحمنالرحیم است
«لب» قاری آیات قرآن کریم است...
هر بار، با هر ضربه، از نو خواهرت مُرد
وقتی در آن مجلس بر آن «لب» خیزران خورد...
از بیحیاییهایشان دیگر نگویم
دیدی خودت از اوج نی، از سر نگویم
ای کاش طوفان این زمین را غرق میکرد
چون نوح امّت از تنوری سر در آورد
خاکستر روی تو را هم آخر ای ماه!
اشک رقیه پاک کرد از صورتت آه...
با این همه غم که نمیگنجد به باور
مُردم هزاران بار و نشکستم، برادر!
من کوفه را با پای خسته فتح کردم
من شام را با دست بسته فتح کردم
من ایستادم، ایستادم، ایستادم
چون کوه در سیل دمادم ایستادم
من شهر پشت شهر، از تو خطبه خواندم
من قرن پشت قرن، پیغامت رساندم
حرف دل است و بر دل عالم نشستهست
فتحالفتوحم فتح دلهای شکستهست
عشاق را پروانهی این شمع کردم
بنگر برایت چه سپاهی جمع کردم!
شاعر: دکتر محمدمهدی سیّار
نظرات