ببار ای باران
ببار ای باران، به خاک ایران
که آمد روزِ، وداع یاران
مردان میدان، عشاق جانان
ای دل تنگِ حیران
جا ماندی از یاران
ببار ای باران، ز داغ هجران
گذشتند از سر، گذشتند از جان
اما نگذشتند، از عهد و پیمان
ای دل تنگِ حیران
جا ماندی از یاران
مسافر بودند، به خاک دنیا
شکسته خواندند، نماز خود را
زد آتش بر جان، یاد شهیدان
ای دل تنگِ حیران
جا ماندی از یاران
سری بر نیزه، مرا میخوانَد
صدایش زیباست، خدا میداند
شد عید قربان، جان سنه قربان
ای دل تنگِ حیران
جا ماندی از یاران
به خاکسترها، سری غرق نور
به پا شد طوفان، «و فار التنّور»
میخواند هر آن، آیات قرآن
ای دل تنگِ حیران
جا ماندی از یاران
شاعر: دکتر محمدمهدی سیار
که آمد روزِ، وداع یاران
مردان میدان، عشاق جانان
ای دل تنگِ حیران
جا ماندی از یاران
ببار ای باران، ز داغ هجران
گذشتند از سر، گذشتند از جان
اما نگذشتند، از عهد و پیمان
ای دل تنگِ حیران
جا ماندی از یاران
مسافر بودند، به خاک دنیا
شکسته خواندند، نماز خود را
زد آتش بر جان، یاد شهیدان
ای دل تنگِ حیران
جا ماندی از یاران
سری بر نیزه، مرا میخوانَد
صدایش زیباست، خدا میداند
شد عید قربان، جان سنه قربان
ای دل تنگِ حیران
جا ماندی از یاران
به خاکسترها، سری غرق نور
به پا شد طوفان، «و فار التنّور»
میخواند هر آن، آیات قرآن
ای دل تنگِ حیران
جا ماندی از یاران
شاعر: دکتر محمدمهدی سیار
نظرات