امون از خاکسترای مونده روی سرم
هی از خدا، خواستم عمو
پایین بیاد از روی نیزه
هربار که من، خوردم زمین
دیدم داره نیزه میلرزه
از رو نیزهها عمو، هی گریه میکرد، وقتی میدید منو
لحظهای که دید روی، صورت عمه، سیلی دشمنو
چه خوبه، مردا هنوز مراقب حرمن
به فکر، موهای سوختهی روی سرمن
عموهام، غیرتیان به فکر معجرمن
خدایا زینب اسیر دست کوفه شده
کم کم دیگه شد باورم
مارو اسیر آورده بودن
انگار همه، ما رو غریب
توو کوچه گیر آورده بودن
کاش دیگه پیش بابا، دربارهی ما، از کنیزی نگن
خیلی ترسیده بودم، وقتی که دشمن، خیره میشد به من
امون از، صدای خندههای دور و برم
امون از، نگاههای خیره به سوی حرم
امون از، خاکسترای مونده روی سرم
خدایا زینب اسیر دست کوفه شده
شاعر: رضا یزدانی
نغمه پرداز: حجت الاسلام محمدرضا رضایی
پایین بیاد از روی نیزه
هربار که من، خوردم زمین
دیدم داره نیزه میلرزه
از رو نیزهها عمو، هی گریه میکرد، وقتی میدید منو
لحظهای که دید روی، صورت عمه، سیلی دشمنو
چه خوبه، مردا هنوز مراقب حرمن
به فکر، موهای سوختهی روی سرمن
عموهام، غیرتیان به فکر معجرمن
خدایا زینب اسیر دست کوفه شده
کم کم دیگه شد باورم
مارو اسیر آورده بودن
انگار همه، ما رو غریب
توو کوچه گیر آورده بودن
کاش دیگه پیش بابا، دربارهی ما، از کنیزی نگن
خیلی ترسیده بودم، وقتی که دشمن، خیره میشد به من
امون از، صدای خندههای دور و برم
امون از، نگاههای خیره به سوی حرم
امون از، خاکسترای مونده روی سرم
خدایا زینب اسیر دست کوفه شده
شاعر: رضا یزدانی
نغمه پرداز: حجت الاسلام محمدرضا رضایی
نظرات