آی دنیا بیا تماشا کن
آی دنیا بیا تماشا کن
غیر از این هرچه هست حاشا کن
بنگرد خوب هرکه بیدار است
امشب این روضه صدر اخبار است
امشب از اعتبار نام حسین (ع)
به جهان میرسد پیام حسین (ع)
هم صدا شد حماسه با احساس
آی دنیا، حسین (ع) را بشناس
بنگر این سرزمین حسینیه است
چشم عالم به این حسینیه است
تیغ این روضه تا گلویش رفت
باز هم دشمن آبرویش رفت
ای گروه دروغ تکراری
باز تیرت به سنگ خورد آری
بخت برگشتهها، سپاه اینجاست
بیخبرها، پناهگاه اینجاست
این حسینیه خوارتان کرده
هدف ذوالفقارتان کرده
راز ما را شما نفهمیدید
این حسینیه را نفهمیدید
این حسینیه پرچمش بالاست
مرکز حکمرانی دلهاست
وسعتش مرزهای ایمان است
این حسینیه نامش ایران است
بر لبش ذکر حضرت زهراست
جلوهی کل یوم عاشوراست
از حسینیهها به کاخ سفید:
«کربلا ماند و رفت کاخ یزید»
ای شما سفلگان در اسفل
مستهای هماره لایعقل
آرزوتان به جز توهم نیست
چون که نشناختید رهبر کیست
پیر ما از تبار پیکار است
نسل کرار غیر فرار است
پیر ما شور عشق در سر داشت
پرچم یا حسین (ع) را برداشت
پیر ما؛ وحشت همیشهی تان
میزند تیشه را به ریشهی تان
مرز ایران ز صبح آگاه است
سرزمین بقیه الله است
میهن ما سروش هم عهدی است
در تکاپوی حضرت مهدی (عج) است
از تصور فراتر است اینجا
خاک الله اکبر است اینجا
چشم دنیا چو ما صبور ندید
مردمی اینچنین غیور ندید
حرف امروز، حرف دیروز است
ملت یا حسین (ع) پیروز است
ای گرفتار شعلهها و شرر
از تل آویو راستی چه خبر؟
ضربهی ما دقیق و سنگین بود
گنبد آهنینتان این بود؟
له شد آن های و هوی گستاخت
گنبد آهنین سوراخت
موشک ما گواه شد در جنگ
برود میخ آهنین در سنگ
شب ترس و فرار را دیدی؟
سایهی ذوالفقار را دیدی؟
بعد از آن شب نمیبرد خوابت
این دو خط هم برای اربابت
ای که چشمت به خاک ایران است
عبرتت سنگ قبر ریگان است
پرچم ماست سبز و پاینده
با توام آی مرد بازنده!
آری از خشم ما لبالب باش
نام ما میبری مودب باش
برسد هر زمان اگر وقتش
ادبت میکنیم در وقتش
نرسد دست تو به شانهی ما
سگ خود دور کن ز خانهی ما
شمر رختش قواره بر تنتان
ننگ کودک کشی به دامنتان
جانی و پست فطرت و دلهاید
دست پروردههای حرملهاید
گفتم از حرمله دلم خون شد
اشک جاری و سینه محزون شد
سکهی آه رایج است امشب
شب باب الحوائج است امشب
چون که شد وقت ذبح اسماعیل
ناگهان سر رسید جبراییل
تیغ را در کف پدر چرخاند
بر گلوی پسر کبودی ماند
آن کبودیش را که هاجر دید
رد آن تیغ را به حنجر دید
روزها را به آه غم شب کرد
از غم نور دیدهاش تب کرد
در دل اضطراب و غمها رفت
با همین غصه هم ز دنیا رفت
در هیاهوی قحط آب چه دید
آه هاجر ببین رباب چه دید
علی اصغر میان آغوشش
تشنگی کرده بود بیهوشش
آتشی بر دل حرم میزد
لب خشکیده را به هم میزد
سوی میقات خود شتابان رفت
روی دست پدر به میدان رفت
حرمله تیر را به شانه گرفت
حنجر طفل را نشانه گرفت
تیر را بر گلوی اصغر زد
روی دست حسین (ع) پرپر زد
سرش افتاده بود بر دوشش
حنجرش رفت گوش تا گوشش
تشنه بود او ولی جواب چه دید
آه هاجر ببین رباب چه دید
شاعر: محمد رسولی
غیر از این هرچه هست حاشا کن
بنگرد خوب هرکه بیدار است
امشب این روضه صدر اخبار است
امشب از اعتبار نام حسین (ع)
به جهان میرسد پیام حسین (ع)
هم صدا شد حماسه با احساس
آی دنیا، حسین (ع) را بشناس
بنگر این سرزمین حسینیه است
چشم عالم به این حسینیه است
تیغ این روضه تا گلویش رفت
باز هم دشمن آبرویش رفت
ای گروه دروغ تکراری
باز تیرت به سنگ خورد آری
بخت برگشتهها، سپاه اینجاست
بیخبرها، پناهگاه اینجاست
این حسینیه خوارتان کرده
هدف ذوالفقارتان کرده
راز ما را شما نفهمیدید
این حسینیه را نفهمیدید
این حسینیه پرچمش بالاست
مرکز حکمرانی دلهاست
وسعتش مرزهای ایمان است
این حسینیه نامش ایران است
بر لبش ذکر حضرت زهراست
جلوهی کل یوم عاشوراست
از حسینیهها به کاخ سفید:
«کربلا ماند و رفت کاخ یزید»
ای شما سفلگان در اسفل
مستهای هماره لایعقل
آرزوتان به جز توهم نیست
چون که نشناختید رهبر کیست
پیر ما از تبار پیکار است
نسل کرار غیر فرار است
پیر ما شور عشق در سر داشت
پرچم یا حسین (ع) را برداشت
پیر ما؛ وحشت همیشهی تان
میزند تیشه را به ریشهی تان
مرز ایران ز صبح آگاه است
سرزمین بقیه الله است
میهن ما سروش هم عهدی است
در تکاپوی حضرت مهدی (عج) است
از تصور فراتر است اینجا
خاک الله اکبر است اینجا
چشم دنیا چو ما صبور ندید
مردمی اینچنین غیور ندید
حرف امروز، حرف دیروز است
ملت یا حسین (ع) پیروز است
ای گرفتار شعلهها و شرر
از تل آویو راستی چه خبر؟
ضربهی ما دقیق و سنگین بود
گنبد آهنینتان این بود؟
له شد آن های و هوی گستاخت
گنبد آهنین سوراخت
موشک ما گواه شد در جنگ
برود میخ آهنین در سنگ
شب ترس و فرار را دیدی؟
سایهی ذوالفقار را دیدی؟
بعد از آن شب نمیبرد خوابت
این دو خط هم برای اربابت
ای که چشمت به خاک ایران است
عبرتت سنگ قبر ریگان است
پرچم ماست سبز و پاینده
با توام آی مرد بازنده!
آری از خشم ما لبالب باش
نام ما میبری مودب باش
برسد هر زمان اگر وقتش
ادبت میکنیم در وقتش
نرسد دست تو به شانهی ما
سگ خود دور کن ز خانهی ما
شمر رختش قواره بر تنتان
ننگ کودک کشی به دامنتان
جانی و پست فطرت و دلهاید
دست پروردههای حرملهاید
گفتم از حرمله دلم خون شد
اشک جاری و سینه محزون شد
سکهی آه رایج است امشب
شب باب الحوائج است امشب
چون که شد وقت ذبح اسماعیل
ناگهان سر رسید جبراییل
تیغ را در کف پدر چرخاند
بر گلوی پسر کبودی ماند
آن کبودیش را که هاجر دید
رد آن تیغ را به حنجر دید
روزها را به آه غم شب کرد
از غم نور دیدهاش تب کرد
در دل اضطراب و غمها رفت
با همین غصه هم ز دنیا رفت
در هیاهوی قحط آب چه دید
آه هاجر ببین رباب چه دید
علی اصغر میان آغوشش
تشنگی کرده بود بیهوشش
آتشی بر دل حرم میزد
لب خشکیده را به هم میزد
سوی میقات خود شتابان رفت
روی دست پدر به میدان رفت
حرمله تیر را به شانه گرفت
حنجر طفل را نشانه گرفت
تیر را بر گلوی اصغر زد
روی دست حسین (ع) پرپر زد
سرش افتاده بود بر دوشش
حنجرش رفت گوش تا گوشش
تشنه بود او ولی جواب چه دید
آه هاجر ببین رباب چه دید
شاعر: محمد رسولی
نظرات