درِ لطف و عنایتاش باز است
من طبیبی سراغ دارم که، پول دارو دوا نمیخواهد
در ازای شفا از این مردم، جز دلی مبتلا نمیخواهد
هر که دل را دخیل او سازد ، کاسه بر دیگران نمییازد
با چنین خُم کسی گشایش از دیگ مهمانسرا نمیخواهد
بی پناه و غریب هم باشی، درِ لطف و عنایتاش باز است
احتیاجی به وقت قبلی نیست؛ واسطه، آشنا، نمیخواهد
چه نمک دارد این لب گندم که کبوتر به سجده میبوسد؟
هر که طوقی او شود قفسی جز ضریح از رضا نمیخواهد
آفتابی چنانکه میدانی، در پس سیم و زر نمیگنجد
بین این گیر و دار بی سقفی، گنبدی از طلا نمیخواهد
چیست در این زمین که فوّاره، نیمهی راه آسمان برگشت؟
آب هم چون کبوتر اوجش را جز در این خاک پا نمیخواهد
دوش در دوش آب و آیینه زائر ساحت زلالش باش
کعبه ی مستی و تهیدستی ، سعی را بی صفا نمیخواهد
شاعر: جواد اسلامی
در ازای شفا از این مردم، جز دلی مبتلا نمیخواهد
هر که دل را دخیل او سازد ، کاسه بر دیگران نمییازد
با چنین خُم کسی گشایش از دیگ مهمانسرا نمیخواهد
بی پناه و غریب هم باشی، درِ لطف و عنایتاش باز است
احتیاجی به وقت قبلی نیست؛ واسطه، آشنا، نمیخواهد
چه نمک دارد این لب گندم که کبوتر به سجده میبوسد؟
هر که طوقی او شود قفسی جز ضریح از رضا نمیخواهد
آفتابی چنانکه میدانی، در پس سیم و زر نمیگنجد
بین این گیر و دار بی سقفی، گنبدی از طلا نمیخواهد
چیست در این زمین که فوّاره، نیمهی راه آسمان برگشت؟
آب هم چون کبوتر اوجش را جز در این خاک پا نمیخواهد
دوش در دوش آب و آیینه زائر ساحت زلالش باش
کعبه ی مستی و تهیدستی ، سعی را بی صفا نمیخواهد
شاعر: جواد اسلامی
نظرات