شکسته است دلم
شکسته است دلم، هیچ در بساطم نیست
امید معجزه از صوم و از صلاتم نیست
شکستگی است مطاعی که با خود آوردم
بخر، که جز به تو خیره دو چشم ماتم نیست
ز بس ستم به خودم کردهام، عزادارم
تمام عمر بگریم، کفاف ماتم نیست
مگر که بخشش بیمرز تو بگیرد دست
وگر نه پای عبور از پل صراطم نیست
کنار خوان تو از شرم، خون دل خوردم
چه غم که خوردن آن جزء مبطلاتم نیست
نشسته از عطش روزه آتشی در جان
که سرّ خامشیاش جز لب فراتم نیست
مرا چراغ هدایت ضریح ششگوشی است
به غیر کشتی او فرصت نجاتم نیست
به احترام حسینت بگیر دست مرا
به بازویی که در آن خود نشان خاتم نیست
شاعر: رضا وحید زاده
امید معجزه از صوم و از صلاتم نیست
شکستگی است مطاعی که با خود آوردم
بخر، که جز به تو خیره دو چشم ماتم نیست
ز بس ستم به خودم کردهام، عزادارم
تمام عمر بگریم، کفاف ماتم نیست
مگر که بخشش بیمرز تو بگیرد دست
وگر نه پای عبور از پل صراطم نیست
کنار خوان تو از شرم، خون دل خوردم
چه غم که خوردن آن جزء مبطلاتم نیست
نشسته از عطش روزه آتشی در جان
که سرّ خامشیاش جز لب فراتم نیست
مرا چراغ هدایت ضریح ششگوشی است
به غیر کشتی او فرصت نجاتم نیست
به احترام حسینت بگیر دست مرا
به بازویی که در آن خود نشان خاتم نیست
شاعر: رضا وحید زاده
نظرات