بلاهای زینب
حسین/ میدونی
چقَدر سخته این بیخبری
حسین/ میدونم
اومدی منرو با خود ببری
حسین/ دلتنگم
چه بلاها
به سر زینب تو داره میاد، تنها که شد
میشه امشب
خواهرت با تو بیاد هرجای این دنیا که شد
دیگه خستهم...
بیتابم
واسهی دیدار تو
چقدر/ خندیدن
دشمنا پای جسم بیسرت
چقدر/ خندیدن
کوفیا واسه اشک خواهرت
چقدر/ خندیدن
گریه کردم
دیدمت که روی خاک افتادی با صورت
گریهکردم
وقتی که تنها شدم توو خیمه وقت غارت
گریه کردم
بیتابم
واسهی دیدار تو
حسین/ یادت هست
جلوی چشم من میزدنت
حسین/ یادم هست
دعوا کردن واسه پیرُهنت
حسین/ یادم هست
میشِنیدم
سینه سنگین شد و هی صدا زدی مادر رو
میشِنیدم
خندههای دشمنا وقتی بریدن سر رو
میشِنیدم...
بیتابم
واسهی دیدار تو
شاعر: رضا یزدانی
چقَدر سخته این بیخبری
حسین/ میدونم
اومدی منرو با خود ببری
حسین/ دلتنگم
چه بلاها
به سر زینب تو داره میاد، تنها که شد
میشه امشب
خواهرت با تو بیاد هرجای این دنیا که شد
دیگه خستهم...
بیتابم
واسهی دیدار تو
چقدر/ خندیدن
دشمنا پای جسم بیسرت
چقدر/ خندیدن
کوفیا واسه اشک خواهرت
چقدر/ خندیدن
گریه کردم
دیدمت که روی خاک افتادی با صورت
گریهکردم
وقتی که تنها شدم توو خیمه وقت غارت
گریه کردم
بیتابم
واسهی دیدار تو
حسین/ یادت هست
جلوی چشم من میزدنت
حسین/ یادم هست
دعوا کردن واسه پیرُهنت
حسین/ یادم هست
میشِنیدم
سینه سنگین شد و هی صدا زدی مادر رو
میشِنیدم
خندههای دشمنا وقتی بریدن سر رو
میشِنیدم...
بیتابم
واسهی دیدار تو
شاعر: رضا یزدانی
نظرات