یک لحظه دست او، از من رها نشد
بین کوچه
یک لحظه دست او، از من رها نشد
یک لحظه حتی از سرش، چادر جدا نشد
آه ای هیزم، آتش کجا و آفتاب؟
آتش مانده، در حیرت از بانوی آب
آمد اینک، ماه علی چه با حجاب
خوشا به من که فاطمه، پناه و یاور من است
زمانه با دلش چه کرد، که او به فکر رفتن است
(آه از غریبی)
زهرا زهرا
امشب چه غصه ای، تو دل زینبه
گمونم خونده از نگات، که آخرین شبه
یا میمیرم، از نفسای آخرت
یا میکشه، منو نگاه دخترت
ببین چطور، پر میزنه دور و برت
ببین که با بغض و سکوت، نگاه زینب چی میگه
کاشکی میشد که پیشمون، میموندی یک کم دیگه
(هستی حیدر)
شاعر بند یک: رضا یزدانی
شاعر بند دو: دکتر محمد مهدی سیار
یک لحظه دست او، از من رها نشد
یک لحظه حتی از سرش، چادر جدا نشد
آه ای هیزم، آتش کجا و آفتاب؟
آتش مانده، در حیرت از بانوی آب
آمد اینک، ماه علی چه با حجاب
خوشا به من که فاطمه، پناه و یاور من است
زمانه با دلش چه کرد، که او به فکر رفتن است
(آه از غریبی)
زهرا زهرا
امشب چه غصه ای، تو دل زینبه
گمونم خونده از نگات، که آخرین شبه
یا میمیرم، از نفسای آخرت
یا میکشه، منو نگاه دخترت
ببین چطور، پر میزنه دور و برت
ببین که با بغض و سکوت، نگاه زینب چی میگه
کاشکی میشد که پیشمون، میموندی یک کم دیگه
(هستی حیدر)
شاعر بند یک: رضا یزدانی
شاعر بند دو: دکتر محمد مهدی سیار
نظرات