خدایا! دل سنگ کوچهها را نرم کن
آسمونا زیر پاشه
واسه نافله که پاشه
مادرم بازم دم صبح روی سجاده دعاشه
دست
به دعا داره مادر
شبا بیداره مادر
این مادر ساداته
باز
دوباره مثل هر بار
الجارُ ثمَّ الدّار
مشغول مناجاته:
خدایا! دل سنگ کوچهها را نرم کن
«خدایا! خانهی همسایهها را گرم کن»
دنیا غرقِ در سکوته
صد فرشته در هبوطه
مادر تموم عالم مشغول دعای قنوته
درد
داره آزارش میده
پر و بالش رنجیده
از صاعقهی کینه
زخم
به روی بازوش داره
دو سه ماهه بیماره
ولی دعاش همینه:
خدایا! دل هر غمدیده را مسرور کن
خدایا! درد و غم را از یتیمان دور کن
نه فرشته نه بشر بود
اهل خلوت سحر بود
مادر من از قصهی سرخ کربلا با خبر بود
این
سحرِ آخر دیگه
داره با ضجه میگه:
منعوك بُنَيَّ
اشک
توی چشماش خون میشه
یه دفعه حیرون میشه
ذبحوك بُنَيَّ
خدایا! نظری وقتی سوی گودال رفت
نظر کن! زینبم بالای تل از حال رفت
شاعر و نغمه پرداز: محمدرضا رضایی
واسه نافله که پاشه
مادرم بازم دم صبح روی سجاده دعاشه
دست
به دعا داره مادر
شبا بیداره مادر
این مادر ساداته
باز
دوباره مثل هر بار
الجارُ ثمَّ الدّار
مشغول مناجاته:
خدایا! دل سنگ کوچهها را نرم کن
«خدایا! خانهی همسایهها را گرم کن»
دنیا غرقِ در سکوته
صد فرشته در هبوطه
مادر تموم عالم مشغول دعای قنوته
درد
داره آزارش میده
پر و بالش رنجیده
از صاعقهی کینه
زخم
به روی بازوش داره
دو سه ماهه بیماره
ولی دعاش همینه:
خدایا! دل هر غمدیده را مسرور کن
خدایا! درد و غم را از یتیمان دور کن
نه فرشته نه بشر بود
اهل خلوت سحر بود
مادر من از قصهی سرخ کربلا با خبر بود
این
سحرِ آخر دیگه
داره با ضجه میگه:
منعوك بُنَيَّ
اشک
توی چشماش خون میشه
یه دفعه حیرون میشه
ذبحوك بُنَيَّ
خدایا! نظری وقتی سوی گودال رفت
نظر کن! زینبم بالای تل از حال رفت
شاعر و نغمه پرداز: محمدرضا رضایی
نظرات