من محرم تا محرم فطرس این خانهام
غصه وغم، اشک و ماتم را به من دادی حسین
بهترین های دوعالم را به من دادی حسین
یازده ماه است کارم را معطل کرده ام
خوب شد ماه محرم را به من دادی حسین
هرزمان دم میدهم یعنی زتو دم میزنم
نیستم عیسی ولی دم را به من دادی حسین
خانه زاد کربلایم خانه ات آباد باد
خانه ام آباد شد غم را به من دادی حسین
پیش ختم الانبیا و پیش ختم الاوصیا
همنشینی دو خاتم را به من دادی حسین
من محرم تامحرم فطرس این خانه ام
بال من افتاد بالم را به من دادی حسین
من حسینیه شدم رخت سیاهم پرچمت
ای به قربانت که پرچم را به من دادی حسین
کار باباران ندارم گریه هایم رانگیر
بهتراز باران زمزم را به من دادی حسین
ریزه خواران محرم سفره دارعالمند
سفره های چند حاتم را به من دادی حسین
من کنار سفره های روضه ات آدم شدم
توبه مقبول آدم را به من دادی حسین
سررسید از حکایات من ودلبر من
تا چه آید وسط دشت بلا برسرمن
این زمینی است که فرمود مادر من
کربلا جای تو و جای حسین دخترمن
من قسم خوردم از شوق تو پرپر بزنم
اگر امروز کنار نفس یارم هست
همچنان کوه بدنبال علمدارم هست
لشکر هاشمیان در پی هرکارم هست
لطفشان درهمه خوابم بیدارم هست
ترسم اوقات خوشم تار شود
تو نباشی به خدا کار دلم زارشود
اگر امروز رکابم شده زانوی قمر
روی اکبرشده ماه شب من تا به سحر
سینه قاسم تو گشته برایم چوسپر
نیست دورروبرم از چشم پراز فتنه خبر
ماه نیمه نشده خسته و دلگیر شوم
هم صدای غم و هم ناله زنجیر شوم
چند روزی نشده شام دلم تار شود
غصه عالم و آدم به سرم بار شود
اکبرت در نظر نیزه گرفتار شود
تیرهم مدعی چشم علمدار شود
پای من را زسرکوی تو دلبر ببرند
ماه نیمه نشده از بدنت سرببرند
بهترین های دوعالم را به من دادی حسین
یازده ماه است کارم را معطل کرده ام
خوب شد ماه محرم را به من دادی حسین
هرزمان دم میدهم یعنی زتو دم میزنم
نیستم عیسی ولی دم را به من دادی حسین
خانه زاد کربلایم خانه ات آباد باد
خانه ام آباد شد غم را به من دادی حسین
پیش ختم الانبیا و پیش ختم الاوصیا
همنشینی دو خاتم را به من دادی حسین
من محرم تامحرم فطرس این خانه ام
بال من افتاد بالم را به من دادی حسین
من حسینیه شدم رخت سیاهم پرچمت
ای به قربانت که پرچم را به من دادی حسین
کار باباران ندارم گریه هایم رانگیر
بهتراز باران زمزم را به من دادی حسین
ریزه خواران محرم سفره دارعالمند
سفره های چند حاتم را به من دادی حسین
من کنار سفره های روضه ات آدم شدم
توبه مقبول آدم را به من دادی حسین
سررسید از حکایات من ودلبر من
تا چه آید وسط دشت بلا برسرمن
این زمینی است که فرمود مادر من
کربلا جای تو و جای حسین دخترمن
من قسم خوردم از شوق تو پرپر بزنم
اگر امروز کنار نفس یارم هست
همچنان کوه بدنبال علمدارم هست
لشکر هاشمیان در پی هرکارم هست
لطفشان درهمه خوابم بیدارم هست
ترسم اوقات خوشم تار شود
تو نباشی به خدا کار دلم زارشود
اگر امروز رکابم شده زانوی قمر
روی اکبرشده ماه شب من تا به سحر
سینه قاسم تو گشته برایم چوسپر
نیست دورروبرم از چشم پراز فتنه خبر
ماه نیمه نشده خسته و دلگیر شوم
هم صدای غم و هم ناله زنجیر شوم
چند روزی نشده شام دلم تار شود
غصه عالم و آدم به سرم بار شود
اکبرت در نظر نیزه گرفتار شود
تیرهم مدعی چشم علمدار شود
پای من را زسرکوی تو دلبر ببرند
ماه نیمه نشده از بدنت سرببرند
نظرات