منزل به منزل با حسین (ع) - منزل هفتم: رضاء
عاشقان کربلا راهی شوید
در ولای او هواللهی شوید
گل کنید از چهره گلگون او
صبغةالله است رنگ خون او
سالکان را هفتمین منزل «رضا»ست
سر نهادن پیش شمشیر قضاست
خوب و بد، سود و زیان زآن سو بوَد
هر چه از آن سو بوَد نیکو بوَد
نسیت سویی در جهان جز سوی او
رو به هر سو کن، فثمّ وجهه
نیست دستی در جهان جز دست دوست
داده را بر دیده نِه، کز دست اوست
از امامِ صادق این دارم به لب:
ای عجب از کار مؤمن ای عجب!
پیکر او را به مقراض بلا
ذره ذره گر کنند از هم جدا
ور شود فرمانروای شرق و غرب
در کف او گنجهای شرق و غرب
این شود یا آن شود خیرش در اوست
چه بلا، چه عافیت، هر دو نکوست
هر چه پیش آید به هر روز و شبش
«کله خیر» است هر دم بر لبش
بشره فی وجههی، زیباست او
حزنه فی قلبهی، دریاست او
صبحدم شو! چین ز پیشانی گشا
هرنفس گل کن به لبخند رضا
مثل ابراهیم بی چون و چرا
تیغ بر کف با پسر، سوی منا
ای شگفتا او، شگفتا این پسر:
منت تیغ تو را دارم پدر!
شک نکن، هم دل ببر، هم سر ز من
مگذر از فرمان حق، بگذر ز من
سردی چاقو به رگهایش نشست
شبنمی بر روی زیبایش نشست
کند شد چاقو و رست آن جان پاک
از دل این آزمون سهمناک
این نبود اما بلا را انتها
ای امان از ابتلای کربلا
عید قربان است و غوغای حسین
سرسپردن در تولای حسین
اوج این منزل، وداع اصغر است
صبر مولا در وداع اکبر است
آن چنان تسلیم شد آنجا حسین
این ندا آمد که صبرا یا حسین
شاعر: دکتر محمدمهدی سیار
در ولای او هواللهی شوید
گل کنید از چهره گلگون او
صبغةالله است رنگ خون او
سالکان را هفتمین منزل «رضا»ست
سر نهادن پیش شمشیر قضاست
خوب و بد، سود و زیان زآن سو بوَد
هر چه از آن سو بوَد نیکو بوَد
نسیت سویی در جهان جز سوی او
رو به هر سو کن، فثمّ وجهه
نیست دستی در جهان جز دست دوست
داده را بر دیده نِه، کز دست اوست
از امامِ صادق این دارم به لب:
ای عجب از کار مؤمن ای عجب!
پیکر او را به مقراض بلا
ذره ذره گر کنند از هم جدا
ور شود فرمانروای شرق و غرب
در کف او گنجهای شرق و غرب
این شود یا آن شود خیرش در اوست
چه بلا، چه عافیت، هر دو نکوست
هر چه پیش آید به هر روز و شبش
«کله خیر» است هر دم بر لبش
بشره فی وجههی، زیباست او
حزنه فی قلبهی، دریاست او
صبحدم شو! چین ز پیشانی گشا
هرنفس گل کن به لبخند رضا
مثل ابراهیم بی چون و چرا
تیغ بر کف با پسر، سوی منا
ای شگفتا او، شگفتا این پسر:
منت تیغ تو را دارم پدر!
شک نکن، هم دل ببر، هم سر ز من
مگذر از فرمان حق، بگذر ز من
سردی چاقو به رگهایش نشست
شبنمی بر روی زیبایش نشست
کند شد چاقو و رست آن جان پاک
از دل این آزمون سهمناک
این نبود اما بلا را انتها
ای امان از ابتلای کربلا
عید قربان است و غوغای حسین
سرسپردن در تولای حسین
اوج این منزل، وداع اصغر است
صبر مولا در وداع اکبر است
آن چنان تسلیم شد آنجا حسین
این ندا آمد که صبرا یا حسین
شاعر: دکتر محمدمهدی سیار
نظرات