تا خدا؛ منزل به منزل با حسین (منزل سوم: عشق)
بشنو از نی نالههایی سوخته
ماجرای نینوایی سوخته
باید از نو بنگری در کار نی
باید از سر بشنوی اسرار نی
بر سر نی زلف او دل میبرد
تا خدا منزل به منزل میبرد
بر لبش آیات قرآن کریم
هر خم مویش صراط المستقیم
گوش کن این بانگ هل من ناصر است
بار بر بندد هر آن کس حاضر است
«یقظه» در این ره نخستین منزل است
لحظهی بیداری اهل دل است
منزل دوم ز راه پیش رو
«توبه» است ای سالکان فاستغفروا
سومین منزل کنون «عشق» است، عشق
راز خون، اعجاز خون، عشق است عشق
درد و درمان و غم و شادیست عشق
اولین و آخرین وادیست عشق
راه، عشق و ماه، عشق و راز، عشق
دوستخواهان را پر پرواز، عشق
جانِ جانِ زندگی عشق است و بس
زندگی بی عشق، مرگِ زودرس
عاشقان چشم و چراغ هستیاند
لالههای سرخ باغ مستیاند
با تو رازی در میان خواهم نهاد
فاش میگویم که هر چه باد باد:
ای محب حق، تویی محبوب او
هر که طالب شد، شود مطلوبِ او
تا مپنداری که بیراه است این
معنی «یحببکم الله» است این
مهربانی هر دو سر باشد خوش است
عاشقی معشوق اگر باشد خوش است
چون محبت عین ذات ایزد است
مهر او هم عین ذاتش بیحد است
هر چه شور و عشق در دلها بوَد
موجی از امواج آن دریا بوَد
با خبر باش ای به عشقش مبتلا
که خدا هم دوست میدارد تو را
طعم حبالله را هر کس چشید
از همه عشقی دگر پا پس کشید
دوست شو، آور دل تنگی به دست
چون نشان دوستی دلتنگی است
دارد آیا هستیات رنگ خدا؟
میشود گاهی دلت تنگ خدا؟
خانه دل را خرابآباد کن
از دل تنگ «سه ساله» یاد کن
آید از کنج خرابه هر شبی
نغمهی أین أبی... أین أبی...
در طبق این ماه زیبا محشر است...
یجعلالولدان شیبا...محشر است
در فراقت این سه ساله پیر شد
دخترت بابا! ز دنیا سیر شد
محو شد از صورتم لبخند من
شد غل و زنجیر گردنبند من...
شاعر: دکتر محمدمهدی سیار
ماجرای نینوایی سوخته
باید از نو بنگری در کار نی
باید از سر بشنوی اسرار نی
بر سر نی زلف او دل میبرد
تا خدا منزل به منزل میبرد
بر لبش آیات قرآن کریم
هر خم مویش صراط المستقیم
گوش کن این بانگ هل من ناصر است
بار بر بندد هر آن کس حاضر است
«یقظه» در این ره نخستین منزل است
لحظهی بیداری اهل دل است
منزل دوم ز راه پیش رو
«توبه» است ای سالکان فاستغفروا
سومین منزل کنون «عشق» است، عشق
راز خون، اعجاز خون، عشق است عشق
درد و درمان و غم و شادیست عشق
اولین و آخرین وادیست عشق
راه، عشق و ماه، عشق و راز، عشق
دوستخواهان را پر پرواز، عشق
جانِ جانِ زندگی عشق است و بس
زندگی بی عشق، مرگِ زودرس
عاشقان چشم و چراغ هستیاند
لالههای سرخ باغ مستیاند
با تو رازی در میان خواهم نهاد
فاش میگویم که هر چه باد باد:
ای محب حق، تویی محبوب او
هر که طالب شد، شود مطلوبِ او
تا مپنداری که بیراه است این
معنی «یحببکم الله» است این
مهربانی هر دو سر باشد خوش است
عاشقی معشوق اگر باشد خوش است
چون محبت عین ذات ایزد است
مهر او هم عین ذاتش بیحد است
هر چه شور و عشق در دلها بوَد
موجی از امواج آن دریا بوَد
با خبر باش ای به عشقش مبتلا
که خدا هم دوست میدارد تو را
طعم حبالله را هر کس چشید
از همه عشقی دگر پا پس کشید
دوست شو، آور دل تنگی به دست
چون نشان دوستی دلتنگی است
دارد آیا هستیات رنگ خدا؟
میشود گاهی دلت تنگ خدا؟
خانه دل را خرابآباد کن
از دل تنگ «سه ساله» یاد کن
آید از کنج خرابه هر شبی
نغمهی أین أبی... أین أبی...
در طبق این ماه زیبا محشر است...
یجعلالولدان شیبا...محشر است
در فراقت این سه ساله پیر شد
دخترت بابا! ز دنیا سیر شد
محو شد از صورتم لبخند من
شد غل و زنجیر گردنبند من...
شاعر: دکتر محمدمهدی سیار
نظرات