قد اشرَقت جراحُک الجلیلة
يا سيدي .. قد اشرَقت جِراحُك الجَليلة
آقای من... زخمهای بزرگ شما، تابیدن گرفت
يا سيدي .. وارتَحل الايتامُ والعقيلة
آقای من... و یتیمان شما و عقیله بنی هاشم
از این بیابان خارج شدند
يا سيدي .. النورُ في سلاسلٍ ثقيلة
آقای من... نور [چشم شما زین العابدین]
در زنجیرهای سنگین گرفتار شد
ماجرى يومُ الطفوفِ / قرّح عينَ النبي
آنچه که در روز عاشورا اتفاق افتاد
چشمان رسول خدا را خونین کرد
زينبُ نورُ اليتامى / في دجُى ليلِ السبي
زینب، نور راه یتیمان در ظلمت شب اسارت است
كيف سارو بقيودٍ / وحداهم اجنبي
چطور با غل و زنجیر حرکت کردند...
در حالی که یک خارجی راهنمایشان بود
لرؤياك / ينظرو / وعيناك / تمطروا
به رؤیای تو مینگرند/و چشمانت میباند
محياك / يقطرو...آهٍ آه
از صورتت خون میچکد
لم يشربو ا .. طولُ الطريق تصرخُ العطاشى
آبی ننوشیدند... در طول راه، تشنگان فریاد میزدند
لم يشربوا .. بعدَ الكفيلِ حصنُهم تلاشى
آبی ننوشیدند... بعد از ابالفضل، پناهشان فروپاشید
لم يشربوا .. نارُ واحرقت جنحَ الفراشا
آبی ننوشیدند... آتشی درگرفت و بالهای پروانهها را سوزاند
يا سيدي .. قد اشرَقت جِراحُك الجَليلة
آقای من... زخمهای بزرگ شما، تابیدن گرفت
يا سيدي .. وارتَحل الايتامُ والعقيلة
آقای من... و یتیمان شما و عقیله بنی هاشم
از این بیابان خارج شدند
يا سيدي .. النورُ في سلاسلٍ ثقيلة
آقای من... نور [چشم شما زین العابدین]
در زنجیرهای سنگین گرفتار شد
شاعر: علی فلیفل الحلی
نظرات