مشک و علم را مینهد بر دوش
از شوق دیدار خم ابروش
حتی شهادت میرود از هوش
از عطر و بویش خاک صحرا گشته سرمست
از حسن رویش، آه، یوسف میبرد دست
مه جبین است
از لب لعلش که خود، آب حیات است
حسرت یک بوسه در جان فرات است
در طنین گام او آیات زلزال
شور رزمش سوره والعادیات است
ماه خیمه گاه است
یک تنه سپاه است
تا بود ابالفضل
خیمه روبراه است
مشک و علم را مینهد بر دوش
دارد صدای هق هقی در گوش
چشم امید این حرم بر دست سقاست
جایی که باید دل به دریا زد همین جاست
خیمه تنهاست
آه از آن ساعت که روی خاک صحرا
ناگهان دید آسمان شق القمر را
آه از آن ساعت که با دست بریده
در کنار علقمه افتادی از پا
مانده خسته عباس
دلشکسته عباس
گریه میکند مشک
دیده بسته عباس
شاعر: دکتر محمدمهدی سیار
حتی شهادت میرود از هوش
از عطر و بویش خاک صحرا گشته سرمست
از حسن رویش، آه، یوسف میبرد دست
مه جبین است
از لب لعلش که خود، آب حیات است
حسرت یک بوسه در جان فرات است
در طنین گام او آیات زلزال
شور رزمش سوره والعادیات است
ماه خیمه گاه است
یک تنه سپاه است
تا بود ابالفضل
خیمه روبراه است
مشک و علم را مینهد بر دوش
دارد صدای هق هقی در گوش
چشم امید این حرم بر دست سقاست
جایی که باید دل به دریا زد همین جاست
خیمه تنهاست
آه از آن ساعت که روی خاک صحرا
ناگهان دید آسمان شق القمر را
آه از آن ساعت که با دست بریده
در کنار علقمه افتادی از پا
مانده خسته عباس
دلشکسته عباس
گریه میکند مشک
دیده بسته عباس
شاعر: دکتر محمدمهدی سیار
نظرات