قربانگاه
کار دلیران کردی ابراهیم
بت خانه ویران کردی ابراهیم
اینک تبر بگذار و خنجر گیر در دست
ای بت شکن وقت شکست خود رسیده است
روز عید است
عید قربان آمده خنجر بیاور
حلق اسماعیل خود را خوب بنگر
دل ببر گردن به حکم دوست بگذار
از تمام هستی ات ای دوست بگذر
تیغ تو رسید آه، بر گلوی آن ماه
می رسد به ناگاه، آیه فدیناه
ظهر است و ابراهیم عاشورا
سوی منایش میبَرد دل را
قربان آن قربانی و رخسار ماهش
دل میبُرد از او پدر، قربان آهش
آن نگاهش
ای منا! قربانی عطشان که دیده؟
بوسه آخر، چنین سوزان که دیده؟
در میان خاک و خون بر ریگ صحرا
پاره پاره صفحه قرآن که دیده؟
پیش چشم بابا
گشته إربا إربا
ای خدا چه مانده؟
از جوان لیلا
شاعر: دکتر محمدمهدی سیار
بت خانه ویران کردی ابراهیم
اینک تبر بگذار و خنجر گیر در دست
ای بت شکن وقت شکست خود رسیده است
روز عید است
عید قربان آمده خنجر بیاور
حلق اسماعیل خود را خوب بنگر
دل ببر گردن به حکم دوست بگذار
از تمام هستی ات ای دوست بگذر
تیغ تو رسید آه، بر گلوی آن ماه
می رسد به ناگاه، آیه فدیناه
ظهر است و ابراهیم عاشورا
سوی منایش میبَرد دل را
قربان آن قربانی و رخسار ماهش
دل میبُرد از او پدر، قربان آهش
آن نگاهش
ای منا! قربانی عطشان که دیده؟
بوسه آخر، چنین سوزان که دیده؟
در میان خاک و خون بر ریگ صحرا
پاره پاره صفحه قرآن که دیده؟
پیش چشم بابا
گشته إربا إربا
ای خدا چه مانده؟
از جوان لیلا
شاعر: دکتر محمدمهدی سیار
نظرات